
کاش اجازه ندهیم خورشید فروزان روز معلم به همین راحتی غروب کند
مطهری یا تختطاووس؟
مظلومترین متفکر کتابفروشیهای انقلاب «پارهتن خمینی» است
نویسنده : علیاکبر بهشتی
گذشته از فرقان، همهی ما نیز مشغول کشتن استاد مطهری هستیم. من و شما با نخواندن کتب ایشان و علی مطهری هم با خرج پدر در راه سفسطههای سیاسی؛ عوض آنکه آن اندیشهی مطهر را هزینهی کلام حق کند. القصه! چند روز پیش، از میدان انقلاب تا پل کالج پیاده میرفتم و از قدمزنی در راستهی کتابفروشیها لذت میبردم ولی افسوس که چشمم حتی به یک کتاب از مطهری نیفتاد و اگر هم چیزی بود، آنقدر محدود بود که هیچ جلوهی درخشانی نداشت. گریهدار اینکه در آن پیادهروی فرهنگی به چند کتاب خوشبر و رو دربارهی زندگی و زمانهی گروهک فرقان برخوردم ولی شهید مطهری هیچ. حداقل در ویترین کتابفروشیها که چیزی نبود. اگر هم بود، تک و توکی بود لابد که به چشم من نیامد. «صدرا» هم که مثل همیشه ظهرها تعطیل. ناشر غیر حرفهای آثار استاد شهید را میگویم که کتابهای مطهری را در اوج کجسلیقگی در ویترین گرد و خاکگرفتهاش میچیند: «وقت ناهار و نماز کتابفروشی تعطیل است». این «وقت ناهار و نماز» نیست؛ فیالواقع وقت تنبلی همهی ما علاقهمندان مرتضی مطهری است. مگر کتابفروشیهای دیگر که بین روز تعطیل نمیکنند و یکسره بازند، نه اصلا ناهار میخورند و نه هرگز نماز میخوانند؟ چرا قصور و تقصیر خود را پای تغذیه یا تهذیب مینویسیم؟ متصدی را بکن دو تا و مغازه را هم تعطیل نکن. در مجازستان و واقعستان به این منجلاب فساد رسیدهایم، چون «انسان در قرآن» را نمیخوانیم؛ چون توهم زدهایم دورهی مطهری گذشته. هیهات! مطهری میتواند هنوز هم برای نسل جوان جذاب باشد، اگر اقلا کتابهای استاد به شکلی درست و حرفهای در معرض دید عموم گذاشته شود. با یک جلد شیکتر و با یک ویرایش بهتر. راستش غصهام گرفت. این است آیا حق مطهری؟ آن وقت شاکی هستیم که فیالمثل چرا وضع حجاب این است. واضح است جامعهای که «خدمات متقابل اسلام و ایران» را نخواند، این هم بشود فرزندانش که گاه به اسم اسلام، ایران را بزنند و گاه به اسم ایران، اسلام را بنوازند. گاهی که حیرت میکنم از کم و کیف بعضی حرفها و نیز گاهی که حیرت میکنم از رشد مجازی امواجی نظیر کورشنمایی، همهی این تحیرها مؤید این است که جملگی با آثار مطهری قهریم. ارزش مطهری به این نیست که اسم خیابان تختطاووس را بکنیم مطهری اما برای رسم آن استاد گرانمنزله هیچ قدر و قیمتی قائل نباشیم. همین جا نرخی تعیین کنم وسط دعوا. گمانم آنکه حکم داد نام این خیابان، از آن بدل شود به این، نه «خدمات متقابل اسلام و ایران» را خوانده و نه حتی خدمتی به مطهری کرده. مثلا چه میشد همان تختطاووس میماند؟ اینکه دیگر «ولیعهد» و «فوزیه» نبود. یک تخت بود؛ آنهم در نهایت زیبایی بصری و عظمت هنری. مشکل ما علیالقاعده باید با شاهی باشد که روی آن مینشست، نه خود تخت. در عصر جمهوری اسلامی آنقدری خیابان و اتوبان ساختهایم که بهتر بود یکی از همین جدیدها را به نام مطهری میزدیم. تو وقتی «تختطاووس» را کردی «مطهری» و «عباسآباد» را هم «بهشتی» هیچ حواست نبود که بیخود داری جدایی میاندازی بین ایران و اسلام. کم مانده بعضیها که رسما مشغول مشروعیتبخشیدن به طالبان و طالبانیسم هستند، بردارند بگویند: «مادام که فکه هست، چرا عید برویم تختجمشید؟» کاش این همه مظاهر اسلام و سمبلهای ایران را بیخود و بیجهت مقابل هم قرار نمیدادیم و به بهانهی مبارزه با تهاجم فرهنگی، دوگانههای موهوم نمیساختیم. اروندکنار هم بخشی از خاک ایران است و حضرت آقا هم تختجمشید رفتهاند. کاش جماعت کوتهفکر اذن دهند که ما دربارهی کورش، نقدی فراتر از انتقادهای قابل اتکا و نکتهسنجیهای واجد اعتنای مطهری نداشته باشیم. کم مانده عامل موساد بخوانند شاه ماضی را که حالا چند جا با یهود مدارا کرده. نه به آن منحرف که چفیه بر دوش کورش انداخت، نه به سخن شاذ عدهای دیگر. کاش برگردیم به اعتدال مطهری. «اعتدال مطهری» یعنی تجمیع محاسن مفتح و مصباح و بهشتی و شریعتی و حکیمی و جلال و طالقانی و امام موسی و بلکه خمینی و خامنهای. کاش برگردیم به قیل و قال مطهری. به کتب مطهری. حداقل به «داستان راستان» مطهری. به قرآن فقط فرقان نبود. افراط و تفریط ما هم هر روز دارد مطهری را شهید میکند. کاش برگردانیم مطهری را به خیابان انقلاب...