#چپ
تو عاشق رقص با توپ بودی من مجنون رقص با قلمم
حق: الهی زهر مارش شود هر نفسی که مرد میکشد، اگر از باز شدن قلادهی سگهای هار بترسد. ترس از زوزهی پوزهدارها، خط قرمز جوانمردی است. تو بگذار با حکم شرعی علمای فیفا «حلالزادهترین بچهشیر» را «حرامزاده» بخوانند یا حتی «مؤسسهی عیسی منهای حواریون جمهور» با فرمان «تئوریسینهای واتیکان» معتاد کافههای ناپل بخوانندت. تو کار خودت را بکن دیگوی بزرگ و آنقدر با توپ خوشگل برقص که خود خدا از آسمان برایت شاباش بریزد. ندیدی چطور دستت را گرفت جلوی دروازهی باکینگهام؟ تو اما فقط «دست خدا» نبودی و جگرت هم «جگر خدا» بود. هنوز توپ در زمین آرژانتین بود که توی کلهخراب به سرت زد بت سید استعمارگرها را بشکنی و یکی یکی دامادهای سرخانهی عجوزه را بفرستی دنبال آرزوهایشان. ببین چطور حرصشان را درآوردی که دوره افتادند به پیشبینی عاقبتت، بیآنکه پسر مریم باشند. با یک من ریش و یک لچک روی سر، کامنت گذاشتند برایت که تو حتما در آینده چپ میکنی و روزی علیه مظهر حق میایستی یا میشوی یکی مثل پلاتینی. تو اما چپ نکردی. با پای چپ، راست کردی و ترتیب جماعت را دادی تا بفهمند فرق کسی که برگ را مثل چگوارای مرد میکشد، با بچهننههای قهوهخانهی چسدود، از عرش تا فرش است. هی آرماندو! خدا، یا نباید تو را میآفرید یا نباید مسی را پشتبندت سبز میکرد. لیونل بهترین فوتبالیست این روزگار است ولی چه شانس بدی داشت که سیب بختش، چرخ خورد و چرخ خورد و چرخ خورد و عدل افتاد زیر سایهی شجرهی طیبهی تو. آیا حالا که تو رفتهای آسمان، این بچه میتواند از همان جامی بنوشد که تو بارها ضمن «سلام بر چه» نوشیده بودی؟ از من، آمار «چ» را نگیر. خودت بهتر میدانی که چه میگویم. چگوارا را جمع کن با آدم، به علاوه کن با حوا، ببرش در هوای بهشت، تا برسی به دکتر مصطفی. چمران مینیاتور حسین بن علی بود که باری از مادرت پرسیده بودی: «این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست؟» آهای مارادونا! این حسین همان امام مهربانی است که به احدالناسی اجازه نداد نقب به فردای فرماندهی سپاه عمر سعد بزند و از قضا حکم قتلش را آخوندها دادند. اگر حسین نبود، داور هند میگرفت و از کل کائنات اخراجت میکرد. اگر حسین نبود، مافیای چکمهپوشها تو را در همان ایتالیا میکشت. حسین امام گناهکارها است اما هیچ با قاضیها حال نمیکند. به روح حسین، دلم میخواهد دعا کنی برای این طفلی. عمری از ابهت تو اذیت شد. گوشت را بیاور جلو دیگو، میخواهم یک چیز خصوصی بهت بگویم. تو عاشق رقص با توپ بودی و من مجنون رقص با قلمم. به چپ جفتمان، حسادت حسودها.