
مواضع مدبرانهی آیتالله جوادی آملی در سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت، نه ضد ولایت که ضد طرح ولایت بود
روسفیدهای روحالله
اشکال آخرین خطبهی مرحوم هاشمی اصرارش بر ابطال انتخابات بود، نه نقدهای درستش به آن عنصر نامحمود
نویسنده : سردبیر روزنامهدیواری حق
سردبیر روزنامهدیواری حق: ملاک اگر «طرح ولایت» باشد، هاشمی حتی زمانی که فرماندهی جنگ هم بود خائن بود ولی ملاک ولیفقیه است؛ خود ولایت و نه طرح ولایت. اینکه یک جریان افراطی و بدخیم به خود این حق را میدهد که عین آب خوردن دردانهی گرانقدری چون جوادی را «ساکت هشتاد و هشت» بخواند، دقیقا سر همین است که در طرح ولایت، به جای آنکه منش و روش بهشتیمحور حضرت آقا تدریس شود، بر مدار مصباح درس سیاست به بچههای مظلوم خلقالله داده میشود. مصباحیسم همان جریان حزباللهیگری کر و کوری است که اهانت به آیتالله جوادی را حق مسلم خود میداند اما چنان باب نقد مصباح را میبندد که کمتر کسی یارای این را داشته باشد که در این حوزه دو کلمه حرف حق بزند. جای مصباح در حوزه بود، نه حزب. مصباح تداعیگر مطهری بود، نه بهشتی و چون خواست در نقش سیدالشهدای انقلاب اسلامی هم بازی کند، بازیگرهای بدی تربیت کرد. یکی بدتر از آن یکی. کوچکزاده در مجلس شورای اسلامی ناجوانمردانه آقای حجازی را بزند و رسایی در توئیتر، سردار دلها را. یعنی خامنهای نمیفهمد و ما مصباحیستها میفهمیم. قصهی مصباح سیاست از همان اول انقلاب هم غصهدار بود. غصهدار بود که آنجور تند و تیز صدای بهشتی را درآورد: «کمتر اتمامحجت کنید آقای مصباح!» البته نماد تندروی در سیاستورزی فقط اتمامحجت مصباح دربارهی شریعتی نبود. اساسا بهشتی از این شاکی بود که مصباح و مصباحیستها چرا این همه اتمامحجت میکنند. لب کلام بهشتی کبیر به مصباحیسم این بود: «شما خدا نیستید که بخواهید فردای آدمها را قضاوت کنید آقای مصباح!» اینکه بگویی «معلم شهید انقلاب» در اثر ارزشمندی چون کتاب کویر، فلان جا را به این دلیل درست نوشته و بهمان جا را به این دلیل نادرست قلم زده، خیلی فرق میکند با تکفیر علی شریعتی. با تکفیر اکبر هاشمی رفسنجانی. با تکفیر علیاکبر ناطق نوری. با تکفیر محمدی ریشهری. با تکفیر سیدحسن خمینی. با تکفیر سیدمحمد خاتمی. با تکفیر علی لاریجانی. با تکفیر آملی لاریجانی. اینکه رئیسجمهور انتخابات را عوض رقیب از آرای باطله میبرد، سر همین موج رو به اوج تکفیریسیم مصباح و مصباحیستها است. مدل سیاستورزی مصباحیسم این است که رهبر انقلاب اگر هزار سال دیگر هم احمدینژاد را از مجمع تشخیص مصلحت نظام حذف نکند، هرگز برای جماعت شک و شبههای به وجود نمیآید اما خامنهای باید از کوچکهایی همچون رسایی و کوچکزاده اجازه بگیرد که آیا برای آیتالله آملی حکم ریاست مجمع تشخیص را بزند یا نه! غیر از این است؟ ارادتمندهای مصباح در عرصهی سیاست همان کسانی هستند که خطکش زمخت طرح ولایت را به دست مظلوم جبهه و جنگ هم میزنند. مگر نمیگویند محمدباقر قالیباف در هشت سال دفاع مقدس کاری جز خیانت نکرده؟ مگر نمیگویند رئیس مجلس شورای اسلامی حتی از رئیسجمهور سابق هم بدتر است؟ مگر نمیگویند باقر حاجقاسم فاسد است؟ مگر نمیگویند قالیباف همان روحانی است اما در لباس خودی؟ من ضمن حفظ احترام مصباح میرباقریپرور که همان مصباح با موتور مطهری است، نقد مصباح رساییپرور را امری ضروری میدانم؛ چون ولایت برایم ملاک است، نه طرح ولایت. چون نه دی برایم معیار است، نه هفتهنامهی بیکلاس نه دی. ولایت یعنی خمینی. با حذف خمینی، ولایت خامنهای باطل میشود؛ ثابت نمیشود. مصباحیستها فقط این نیست که خامنهای را منهای خمینی قبول داشته باشند؛ اساسا با خود خامنهای هم کم مشکل ندارند. مصباح نه «پدر معنوی پایداریها» که «رهبر پایداریها» بود و به خاطر همین است که پایداریچیها علیرغم نظر محکم رهبر انقلاب هنوز هم بیآنکه دادگاه باشند، راه به راه حکم صادر میکنند و روزی صد بار از آیتالله محسنیاژهای تمنای محاکمهی حق را میکنند. شگفتا! به مرحوم هاشمی این نقد را وارد میکنند که قطعنامه را به امام خمینی تحمیل کرد و مقصر درجهیک جام زهر بود ولی خودشان را نمیگویند و خودشان را نمیبینند که رسما و علنا در بهار هشتاد و چهار، نامحمودترین عنصر سیاسی تاریخ این مملکت را بدتر از هر جام زهری تحمیل کردند به حضرت آقا. فیالواقع، هم به ولایت و هم به ملت. واضح است فهم این نکتهی بدیهی که چه کسانی بهرغم نظر رهبر انقلاب مبنی بر عدم ورود رئیسجمهور اسبق به صحنهی نامزدی، ابدا راضی به این نشدند که از احمدینژاد کوتاه بیایند. با طرح ولایت باشد؛ با پایداری باشد و با مصباح و مصباحیستها باشد؛ خود رهبر انقلاب هم در خط انقلاب حساب نمیشود. اینها جماعتی فوقالعاده لجوج، کجفهم، متحجر، متعفن، بدترکیب، خوراجمسلک، بیشعور، فاقد شرف، حسود، عنود و متکبرند که در منششان مصباح حرمت دارد اما حرم مطهر و منور حضرت فاطمهی معصومه سلامالله علیها نه. مهر کربلا را بزن روی سر و صورت علی لاریجانی و اجرش را ببر! تقبلالله حاجآقای آقاطهرانی! سؤال: یعنی نمیدانستند جماعت که حضرت آقا از این هتک حرمت بیشرمانه ناراحت بلکه عصبانی میشود؟ جواب: طرح ولایت مهم است، نه ولایت! دویست بار دیگر هم سیدعلی بیاید بگوید که هاشمی بارها تا مرز شهادت رفته و از انقلاب هیچ چیز برای خودش برنداشته، باز مرغ استاد و شاگرد طرح عاری از ولایت مصباح یک پا دارد. مکرر خواستهام در پیجم در مدح آیتالله جوادی آملی بنویسم ولی بیاخلاقی جماعت در کامنتها و دردسرهای بعدش مانع شد. طرح ولایت به اینها آموخته که جوادی «ساکت هشتاد و هشت» است و خیلی هم کار خاصی نمیتوان کرد؛ چرا که این آموختهها برای جماعت در حکم حکمالله است. سیدعلی که سهل است؛ خود علی علیهالسلام هم بیاید بگوید که اوصیکم به تقوای الهی، باز جهال خالی از خرد حزبالمصباح کار خودشان را میکنند و هاشمی را در نهایت رذالت، قاتل غواصهای کربلای چهار معرفی میکنند. «مرگ بر ضد ولایت فقیه» اگر شعار درستی باشد، ابتدا باید یقهی پایداریچیها را بگیرد. پایداری یک حزب سیاسی نیست؛ یک سرطان خطرناک است که نه دی هشتاد و هشت را بدون نه دی پنجاه و شش میخواهد و اسلام را بدون ایران میخواند و جمهوری اسلامی را بدون جمهوری یعنی تنها و تنها یک حکومت اسلامی مینامد. از نظر پایداری هر که دستبوس مصباح نباشد، حتما فاسد است؛ یا به نطفه یا به لقمه. همین قدر عوضی و لجن. ده سال تمام با این جماعت مدارا کردیم و آخرش این شد که ساکتین زباندراز خمینی به شهادت صفحاتی از همین شمارهی روزنامهدیواری حق، شهید و شهیدزاده را «تخم یومالشک» بخوانند. روحت شاد آقای مصباح اما بابت پرورش امثال روانبخش و سربخش آخرتی هم هست. شما رفتی و هنوز دستپروردههایت دارند از طرح ولایت علیه ولایت سوءاستفاده میکنند. کاش کمی هم جوادی بودی. کاش همان مطهری میماندی و هرگز از رجایی کاریکاتور نمیکشیدی. واقعا برایم سؤال است: شمایی که با همان نگاه اول پی به انحرافات شریعتی بردید، پس چرا در همان نگاه اول متوجه ابعاد وسیع انحراف احمدینژاد نشدید؟ کاش اقلا پای حجت بن الحسن را وسط نمیکشیدید. کاش در کلاسهای طرح ولایت به همان فرهنگ مطهری بسنده میکردید و بیخود تکرار سیاست بهشتی نمیشدید. خوب میدانم بابت همهی این نقدهای حق، باز هم بندگان مخلص شما فحش و ناسزا را به جان این قلم میکشند. لامشکل. حالا میفهمم که چقدر درست بود مواضع حضرت آیتاللهالعظمی جوادی آملی زید عزه در سال هشتاد و هشت. حق داشت صاحبتسنیم عزیز ما که اکبر را در هیچ معاملهی نامحمودی به احمدینژاد کذاب نفروشد. صدالبته روح مرحوم هاشمی به طریق اولی شاد. قبول کنید که مصباحیسم هم از این طرف خیلی بد تا کرد با دردانهی خمینی. انگار تنش میخارید که رفسنجانی را با خامنهای دشمن کند یا دشمنتر کند. لعنت خدا بر همهی عناصر نامحمود...