آه ماه
در تقابل بنیصدر با بهشتی هیچ کس اندازهی خامنهای برای دبیر کل حزب جمهوری اسلامی مایه نگذاشت
نویسنده : اکبر قدیانی
مدیرمسئول روزنامهدیواری حق: بعد از شهادت بهشتی، خامنهای بیشتر دغدغهی نظام جمهوری اسلامی را داشت تا حزب جمهوری اسلامی که دبیر کلش و نیز شمار قابل توجهی از مهمترین عناصرش را از دست داده بود. سهل بود برای سیدعلی که به بهانهی عروج بهشتی، همهی هم و غم خود را صرف حزب جمهوری اسلامی کند. به لحاظ سن و سال، خامنهای نه تنها از بهشتی که حتی از هاشمی هم جوانتر بود و با مدد از کاریزمایی که در رفتار و گفتار داشت، قشنگ میتوانست جای خالی سیدالشهدای جمهوری اسلامی را در معبد سرچشمه پر کند. علاوه بر تاب و توان بیشتر حضرت آقا، این را همه میدانستند که در میان سران نهضت و نظام، بهشتی احدی را اندازهی خامنهای قبول ندارد. چه ظاهر ملاک باشد و چه باطن و چه سبک و سیاق سیاستورزی و چه نوع تعامل با امام؛ اینجور در افکار عمومی جا افتاده بود که خامنهای همان بهشتی است ولی با موتور محرکهای قویتر. از آن طرف ارادت خامنهای به بهشتی هم شهرهی شهر بود؛ به حدی که میتوان ادعا کرد در تقابل میان بنیصدر ظالم و بهشتی مظلوم هیچ کس اندازهی خامنهای برای دبیر کل حزب جمهوری اسلامی مایه نگذاشت. به زعم نگارنده، نطق تاریخی حضرت آقا در مجلس شورای اسلامی آنقدر محکم و در عین حال متین و مستند بود که به تنهایی برای عزل بنیصدر کفایت میکرد. امامجمعهی جوان آن روزهای تهران اما بر خلاف بهشتی هرگز به بلیهی مظلومیت دچار نشده بود و هیچ کدام از شبهاتی که صدالبته نادرست دربارهی رئیس حزب جمهوری اسلامی مطرح میشد، برای خامنهای قابلیت انطباق نداشت. سیدعلی نه در بالاشهر خانهی ویژهای داشت، نه متهم به سرمایهداری بود، نه مؤسس مدارس خاصی بود و نه میشد متهمش کرد به زد و بند با غربیها. طرفه حکایت اینجا است: اگر چه خامنهای برای دفاع از بهشتی هزینههای فراوان داد و البته به همهی این هزینهها هم افتخار میکرد اما «جمهوری اسلامی» برای حضرت آقا در وهلهی نخست تداعیگر «نظام خمینی» بود، نه «حزب بهشتی». خامنهای به بهشتی بلکه به حزب علاقهای وافر داشت لیکن جز خمینی رهبری نمیشناخت. اینکه دشمن یک روز زودتر از هفتم تیر، سیدعلی را در مسجد ابوذر زد، شاید استعاره از این باشد که سرچشمهی خامنهای فیالواقع حسینیهی جماران بود. این سؤال بسیار مهمی است: «چرا اغیار یک روز صبر نکردند تا سیدعلی را هم در حزب جمهوری اسلامی ترور کنند؟» دو جور میتوان به این پرسش، پاسخ داد. یکی آنکه واقعهی ششم تیر را تقدیر الله بخوانیم برای حفظ حضرت ماه و دیگری آنکه خامنهای را فراتر از «حزب جمهوری اسلامی» متعلق به «نظام جمهوری اسلامی» بدانیم. لابد همین جور بود که خمینی آن پیام ویژه را برای خامنهای داد و امامجمعهی امالقرای جهان اسلام را به «خورشید» تشبیه کرد. بر خلاف احزابی همچون کارگزاران و پایداری، حزب جمهوری اسلامی هرگز برای نهضت و نظام حاشیه درست نکرد و دردسر نساخت. چه مینویسم که بهشتی خودش و تشکیلاتش را فدای امام کرد. این وسط اما یکی باید میماند تا برای پیر جماران، هم مثل مطهری «معلم» باشد و هم مثل بهشتی «مدیر». حضرت آقا اگر چه یکی از منظمترین، مهمترین، متنفذترین و تشکیلاتیترین نیروهای ردهبالای حزب جمهوری اسلامی بود ولی در منش و روش سیدعلی اینکه با حکم امام رئیس عقیدتی سیاسی فلان پاسگاه لب مرز باشی، افتخار بیشتری دارد تا هر مقام علیالظاهر بالاتری در حزب یا بیرون حزب جمهوری اسلامی. حقا که خامنهای هم مثل بهشتی و مطهری ذوب در ولایت خمینی بود؛ با این تفاوت که اگر شهید میرود، یکی باید شاهد بماند تا راه رجا برای همیشه باز باشد. دشمن یک روز زودتر از هفتم تیر شصت، خامنهای را زد؛ چون میخواست زودتر از بهشتی، سرچشمهی بهشتی را کور کند. از قضا خدا همان خامنهای را حفظ کرد که دشمن برای ریختن خونش عجلهی بیشتری داشت: «مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد، نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد».
اکبر قدیانی