
شاهکار علی شریعتی دفاع از حرم با اسلحهی قلم بود
آه از میراث مصباح
طرحالولایتیهای مجازیباز شهوت کامنت دارند اما کاش اندکی هم عطش فهم و شعور داشتند
حق: نه فقط با خودم عهد کرده بودم تا مدتها از این قبیل نوشتهها ننویسم بلکه بعضا متدکر دوستان میشدم: «نقد جریان خودی حدی دارد، ولو آنکه حرفتان حق باشد.» بر همین اساس در ماههای گذشته مکرر انرژی مثبت دادم، بیآنکه شعار داده باشم. چه کنم تن بعضی نارفیقان بد میخارد. الغرض! در متن صفحهی قبل ضمن گرامیداشت پوران شریعترضوی چند کلامی هم از علی شریعتی نوشتم. این همه اما دست آخر فرعی شد بر دفاعم از رزمندههای مدافع حرم. کاری به کیفیت ندارم ولی ناظر بر کمیت مدعی هستم بیشترین قلم را برای شیربچههای حاجقاسم زدهام. آنهم از قول یک فرزند شهید دههی شصت که لابد میدانید دشمن تا چه حد دنبال شکافانداختن میان اصحاب آسمان است: «ما همت و باکری را قبول داریم اما مدافعان اسد را نه.» حالا یک فرزند شهید هشت سال دفاع مقدس پیدا شده که تقریبا هر شب، هم از احمد کاظمی مینویسد؛ هم از محسن حججی و تازه! بارها نوشته که سختی جنگ در بلاد غربت شام حتی از هر دو کربلای چهار و پنج هم بیشتر است. مواجههی زشت نادوستان با جملاتی از یادداشت قبل حقیقتا آزاردهنده بود. حرفشان نقد نبود؛ تجلی معرفتی بود که نداشتند. به هر آدم عاقلی اگر پست قبل را نشان بدهی خواهد گفت: «نویسنده حتی صحت و سلامت مزار شریعتی را هم بدهکار مدافعان حرم دانسته و به بهانهی ذکر خیری از دکتر و همسرش کمافیالسابق هنر را خرج نیروی قدس سپاه کرده.» البته به هر آدم عاقلی، نه به این جماعت خودعمارپندار. همین جا بگویم که مرادم یک جمع است. شاید متنم را کسانی هم منصفانه نقد کرده باشند که قطعا منظور این نوشته آنها نیستند.
اولا حرم فقط در و دیوار و گچ و سیمان و ساختمان نیست. حرم اهل بیت در وهلهی اول یعنی معارف اهل بیت. من رزمندگان مدافع حرم را نخست مدافع این معارف بلندبالا میدانم.
ثانیا سالها قبل از انقلاب آنکه از بردن نام حسین و زینب در دانشگاهها نترسید و نزد دخترانی که بعضا حجاب نداشتند و پیش پسرانی که علنا کمونیست شده بودند با افتخار از فاطمه و علی میگفت، همانا «معلم شهید انقلاب» بود. شاکی شدهاند چرا شریعتی را «معلم شهید» خواندهام و نمیدانند که این لقب را خود مردم در آستانهی انقلاب به دکتر داده بودند. بماند که از نظر من جلال هم شهید است. تختی هم شهید است. مرگ همهی این عزیزان و بسیاری دیگر مشکوک بود و یحتمل کار عمال شاه.
ثالثا کسانی که بعضی آرای شریعتی را دارای اشکال میخوانند هرگز نگفتهاند که فیالمثل نجوای دکتر با حضرت زینب هم دارای ایراد است. اصلا سوپرگل شریعتی همین نجواهای عارفانه و زمزمههای مبارزانه بود که زمان شاه، بیهیچ واهمهای سخن از خانهی گلی فاطمه براند و آنجا را پناهگاه همیشگی خلقالله بخواند؛ آنهم با صورت تیغزده و یقهی کراواتزده. این یعنی دفاع از حرم با اسلحهی قلم. خب الان دقیقا جرم من چیست که ناعزیزان در اوج وقاحت، حرف از ساقی میزنند؟ گفت: «کافر همه را به کیش خود پندارد!» اتفاقا در نهایت هوشیاری، شریعتی را مدافع حرم خواندم.
رابعا به هیچ وجه نظر مطهری را دربارهی شریعتی قبول ندارم. خوب میدانم آنکه به متولد مزینان در حسینیهی ارشاد تهران پر و بال داد، فیلسوف فریمان بود. رهبر انقلاب اما بر این باورند که شریعتی نه آنقدرها خوب بود که اوایل مطهری اعتقاد داشت و نه آنقدرها بد بود که اواخر مطهری ادعا داشت. اینکه امام راحل فرمودند: «همهی آثار مطهری قابل استفاده و بلااستثناء خوب است» هرگز به آن معنی نیست که مطهری هیچ قضاوت نادرستی نداشته. با این همه بر این باورم و قبلا هم مکرر نوشتهام که در حوزهی اسلامشناسی، شریعتی به گرد پای مطهری هم نمیرسید اما مجازیبازها به خصوص از نوع حزبالمصباحی و در ژانر طرحالولایتی عادت دارند که ذیل یادداشت فرهنگی هم با خطکش سیاسی کامنت بگذارند. آنها نه مطهری را شناختهاند، نه شریعتی را؛ ولی جوری به دانستههای ناقصالخلقهی خود تعصب همراه با تصلب دارند که آدمی فکر میکند مشکل بزرگ این جماعت همین مقولهی شناخت باشد. بصیرتشان هم مثل عدالتشان کاریکاتوری و شعاری است. آنها الان مطهری را بر فرق متن قبلی من میکوبند ولی فرض کنید فیالحال مطهری زنده بود؛ با همان مرسدسبنز معروف و همان خانهی درندشت شمال شهر. واضح است: پدری از پارهتن خمینی درمیآوردند که این بار عوض قم، از کل ایران کوچ میکرد. منظور افرادی هستند فوقالعاده کجفهم اما عقل کل که فقط پوسته را میچسبند. پوستهی عدالت. پوستهی بصیرت. پوستهی تکلیف و پوستهی سیاست. حتما حضرت آقا باید برایشان توضیح دهد که نتیجه هم مهم است و البته باز هم کار خودشان را میکنند. اینها بصیرتزدهاند و محصول مستقیم کلاسهای طرح ولایت مصباح. یک چیزی شنیدهاند که مسئول نباید اهل زندگی مرفه باشد. دیگر حواسشان به تفاوت زندگی عصر امام صادق با دورهی امیرالمؤمنین نیست. حتی به جامهی شیخالائمه هم گیر میدهند. کلا اهل گیرند. همیشه هم یک حکم دستشان هست که کی حقش محکمه است و کی حقش محبس و کی حقش جهنم. ماشاءالله همه هم قاضی هستند و عجیب از خودراضی. هیچ شعور این را ندارند که وقتی همسر شریعتی فوت میکند، زیر متنی که به همین مناسبت نوشته شده جای کامنت علیه دکتر نیست. هیچ فهم این را ندارند که نویسنده هم ممکن است خیلی حالا همسر شریعتی را علیهالسلام نداند لیکن متنش متن وفات است. متن تسلیت. متن محبت. متن وحدت و حتی همین را هم نمیفهمند که نویسنده از جناح خودشان است و دلسوز خودشان است و هدفش این بوده که جماعت غیر مصادره نکنند قصه را. «جماعت غیر» یعنی همان زنجیرهایها که این اواخر حتی شریعتی را «روشنفکر مسلح» هم خواندند و تلویحا داعش را و تحقیقا اساس تفکر تکفیری را نسبت دادند به او. حالا اینها بشوند روضهخوان همسر شریعتی؟ همان زن که برادرش از شمار شهدای آذر اهورایی بود و اگر دوستان قبول کنند «خواهر شهید». البته اگر قبول کنند. از نظر جماعت «خواهر شهید» حتما باید چادری باشد و در دیوار خانهاش قطعا باید عکس امام و آقا گذاشته باشد و هر پنجشنبه هم شرعا باید زائر بهشت زهرا باشد. بیهیچ استثنائی و جالب اینکه وقتی در زندگیشان دقیق میشوی، دریغ از حتی یک شهید. ادعا اما مثل کوه که چرا نوشتی «معلم شهید»؟ که چرا گفتی «مدافع حرم»؟ و آنقدر احمق که فقط پوستهی متن را بچسبند و هیچ نفهمند مقصود نویسنده را؛ که چرا حق بیش از عنوان «مدافعان حرم» از عنوان «مدافعان حریم امنیت ایران» استفاده میکند. بچسب توی مخاطب به این ریختشناسی تا بفهمی خیلی هم بحث مطهری و شریعتی نیست. طرف آمده دایرکت که چرا میگویی «مدافعان حریم امنیت ایران؟» عکس پروفایلش هم یک من ریش و آنوقت با وجود چنین ریشوهای کجفهمی، توی مخاطب حق نداری تعجب کنی از مردم که چرا بعضا این همه زخمزبان میزنند به رزمندگان معزز و مظلوم مدافع حرم. آری! این چنین است برادر. از سویی خیانت زنجیرهایها و از سویی جهالت نادوستان و امان از جهالت نادوستان. در شرایطی که جریان موسوم به اصلاحات همهی مشکلات را گردن مقاومت میاندازند و همهی کاسهکوزهها را سر مدافعان حرم میشکند، نارفیقانی از جمع خودمان دقیقا خانهی جدول اغیار را پر میکنند و شاکی هم هستند از عنوان «مدافعان حریم امنیت ایران». عجبا! همهی هم و غمشان جا انداختن این موضوع در ذهن امثال نگارنده است که اسلام مهمتر از ایران است و دین بالاتر از خاک. گو اینکه رهبر انقلاب هم این مهم را نمیدانند که مکرر گفتهاند: «اگر مدافعان حرم نبودند، ما الان باید به جای شام، در کرمانشاه و همدان با دشمن میجنگیدیم.» حال اگر «مدافعان حرم» را «پاسدار امن و امان ایران» نیز بدانیم، چقدر مگر مرتکب خطا شدهایم که جماعت نادان در نقد متن صفحهی قبل پای ساقی را وسط میکشند؟ قصه این است که زنجیرهایها با وجود همهی فحاشیهایشان به شریعتی عنداللزوم دکتر را بر سر نظام میکوبانند و نه فقط این، که حتی عدم هماهنگی میان متولیان مراسم تشییع همسر شریعتی با مسئولان حسینیهی ارشاد را هم به نظام ربط میدهند. سؤال اینجاست: این وسط اگر من بنویسم که «روشنفکران حتی سلامت قبر شریعتی در دمشق را نیز مدیون رزمندگان مدافع حرم هستند» از که باید فحش بخورم و از که باید حمایت شوم؟ مضحک نیست که جوان انشاءالله حزباللهی زودتر از غربزدهها به راقم این سطور حمله کند و طعنه بزند که فلانی «مدافعان حرم» را «مدافعان مزار شریعتی» خوانده؟ در نگاه کور جماعت اگر من بنویسم: «شادی مردم در دریاچهی زریوار مریوان کردستان، از صدقهسر مدافعان حرم است و این رزمندگان، پاسدار سرور و نگهبان امنیت مردم خودمان هم هستند» لابد قیاس گنبد و بارگاه حضرت زینب است با قایقموتوریهای دریاچهی خوشنشان غرب کشور. من در متن تسلیت پوران شریعترضوی این نتیجه را گرفتم که «قلم و کلمه و سخن و دکلمه و حتی سنگ قبر روشنفکر ما نیز متأثر از غیرت و جانفشانی مدافعان حرم سالم مانده و اگر سینهی این رزمندگان سپر نبود، خبری از تراواشات ذهن روشنفکران هم نبود.» آنوقت دوست انقلابی این را اهانت به رزمندگان مدافع حرم فرض کرده و توئیت پشت توئیت و استوری پشت استوری که فلانی عکس خدا را پاره کرده. دقیقا همین جهالت دوست است که کمک میکند به خیانت دشمن و این گونه است که کنایهی «مدافعان اسد» در اذهان بسیاری از مردم واقعا نقش میبندد...