
سید با حزب جمهوری اسلامی نماد تشکیلات شد و گروهک پایداری هم با سوءبهره از شیخ سمبل انشقاق
بهشتی مثل بهشتی
حق: این فقط فارسی نیست که از فرط شیرینی مصداق شکر است. فلسفه نیز ناظر بر قند فریمان و قطاب یزد در حکم عسل است. اولی مطهری است؛ پارهتن خمینی و دومی مصباح؛ عزیز خامنهای. ناظر بر این دو فیلسوف میتوان مدعی شد که خاک کویر گل نمیدهد لیکن اگر قرار باشد گل بدهد، سوپرگل میدهد. گروهک فرقان اول انقلاب مطهری را ترور کرد ولی خدا در آستین ولیفقیه، یدالله دیگری ذخیره داشت: مصباح. معالاسف گروهک پایداری خواسته یا ناخواسته با «مطهری زمان» همان کرد که فرقان با راقم «داستان راستان». انگار کن از مارادونا در فوتبالدستی بازی بگیری. فکر کن منبر بینظیر گوهرشاد را اجاره بدهی به بامشاد. ترور که فقط با گلوله نیست. هتک حرمت حرم فاطمهی معصومه، هتک حرمت هاشمی فرماندهی جنگ، هتک حرمت آیتالله جوادی، هتک حرمت سردار بیغروب دلها، هتک حرمت نه دی، هتک حرمت بصیرت و حتی هتک حرمت سیاست، همه و همه از مصادیق تیرهایی بود که خالهخرسهها بر سینهی مصباح زدند تا آیتالله را به «پدر معنوی حزب پایداری» تقلیل دهند. شبیه کاری که کارگزاران با هاشمی کرد. اگر حزب کارگزاران با فساد اقتصادی به هاشمی ضربه زد، حزب پایداری هم با فساد سیاسی منجمله کاسبی با یومالله نهم دیماه، آه از نهاد مصباح بلند کرد. کاش محسنی اژهای جدی بگیرد تمناهای مکرر مصباحاولیها را مبنی بر محاکمهی این حقیر تا در دادگاه روشنتر ثابت کنم «چه کسی بود صدا زد مصباح؟» یک دهه پیش در سن سی سالگی و در اوج ادب، یادداشتی نوشتم با تیتر «اما بهشتی زمان کیست؟» که جماعت عوض جواب به پیشگویی آیندهی حق پرداختند. مصباح حاضرجواب در برابر انواع فتنه و اقسام انحراف کجا و این رمالها کجا؟ پایداری یک حزب نیست؛ یک غدهی بدخیم است که اگر علامه هم نباشد، با عمامه کاسبی میکند و فیالمثل عوض رصد چشمهی جوشان کتب مصباح، صحه بر روایت مردهشور بیچشم و رو میگذارد. من هنوز هم میگویم که مصباح روانبخش و سایر روانیهای پایداری را قبول ندارم اما چرا اذن بدهم مصباحی که سیدعلی آن همه دوستش داشت، همچنان توسط سرطان پایداری ترور شود؟ بدتر از مصادره! نگاه کنید به پاس گل پایداری در دقیقهی نود دولت روحانی به شیخحسن، مبنی بر طرح صیانت از کوفت و حمایت از زهرمار. اینقدر فهم ندارند که اقتضای زمان را بسنجند. بله! مجازستان باید قانونمند باشد ولی کی و با کی؟ بهشتی با حزب جمهوری اسلامی، نماد تشکیلات شد و پایداری هم با سوءبهره از مصباح، سمبل انشقاق. حیف آن آیتالله با اصالت. من علامه را از اسارت پایداری درمیآورم.