امین خمینی و ندیم خامنهای
حق: بیست و نهم مهر امسال مصادف با هفتمین سالگرد ارتحال آیتالله مهدویکنی است و واقعا ناسپاسی است اگر یاد ایشان گرامی داشته نشود؛ چرا که قبل، حین و بعد از انقلاب شما هیچ مقطعی را پیدا نمیکنی الا آنکه ایشان حقیقتا به تکلیف عمل کرده باشد. «تکلیف» همان امری است که خدا بر دوش آدمی میگذارد. اینکه بعضا مشاهده میشود بعضیها خود و خاندان خود را از قانون و نتیجهی انتخابات و اسلام و ایران و انقلاب بزرگتر میبینند و بر اساس همین شیفتگی نفس هم عمل میکنند، انجام تکالیف نفسانی است، نه تکالیف الهی. مرحوم مهدوی اما با آنکه به معنای درست کلمه «رجل» بود و از وادی مبارزه گرفته تا میدان علم انصافا برای خودش کسی بود، لیکن همیشه خود را و رجلیت خود را ذیل خداوند تعریف میکرد. به این معنی که باید دید خدا از ما چه میخواهد و حرکت دائم بر این مدار البته مرد میخواهد که آیتالله عزیز ما مصداق مسلم آن بود. سیاستمدار جوانمردی که نه مقطعی، بلکه دائم در خدمت خدا بود و اهداف انقلاب اسلامی. زندهیاد مهدوی ثابت کرد سیاست میتواند پدر و مادر هم داشته باشد و سیاستمدار میتواند مهذب هم باشد. همه دیدیم در مقاطعی با اینکه ایشان مقام شیخوخیت و بزرگی داشت اما جایی اگر امور برخلاف خواستشان پیش رفت، هرگز قهر نکرد و ابدا خود را بزرگتر از اهداف عالیه مجسم نکرد. آیتالله سیاستمداری بود که خوب میدانست در سیاست قرار نیست همیشه همه چیز مطلوب آدمی باشد. حرکت عاقلانه در همهی مراحل و نوعی آهستگی و پیوستگی البته انقلابی و غیر محافظهکارانه، از جمله مشخصههای سیاستورزی مهدوی بود. اینکه تکلیف و نتیجه را و آرمان و واقعیت را با هم باید خواست. مهدوی کنی هرگز داعیهدار خط امام نشد اما هرگز از خط امام جدا نشد. عمری سیاستورزی کرد ولی حتی یک بار این اذن را به دشمن نداد که ضمن سوءاستفاده از فلان گفتار یا بهمان رفتارش انقلاب را تخریب کند. چرا؟ چون «عمار فقید انقلاب» رفتار و گفتار خداترس داشت. ترس از خدا اگر باشد، دیگر به این راحتیها نمیتوانی دروغ علیه چهل میلیون رأی ببندی. اینکه آیتالله مهدوی تا لحظهی آخر پای امام و انقلاب و رهبر انقلاب و خون شهدا ایستاد و به بهانهی سیاستورزی وارد وادی براندازی نشد، ناظر بر همین خداترسی ایشان بود و الا آن بزرگمرد از همهی آن فتنهگرها، هم بزرگتر بود و هم صاحبنظرتر بلکه صاحبمحضرتر. آری! آیتالله مهدوی نشان داد همراهی با ولایت فقیه و همآهی با ولی فقیه به ادعا نیست؛ حتی به سابقه هم نیست و البته فراموش نکنیم که ایشان خود از «السابقون» بود اما از آن السابقونی که «حال فعلی» را هم مراقب بودند. از اینها گذشته، کم نبود مراحل و مقاطعی که دوستان انقلابی خیلی متوجه راز و رمز هشدارهای ایشان نشدند ولی برای آن سیاستمدار خداترس، مواردی از این دست بهانهی گوشهنشینی و انزوا نشد. این نوشته حتم دارم به بلیهی مرحومپرستی میافتد، اگر نهیبی ملموس بر سر امروز خود نزنیم و متنبه نشویم از بعضی تجارب. آیا ما الساعه اصل سخن بزرگان را آن طور که باید و شاید میگیریم؟ و آیا نشده که اشارهها به امری دیگر باشد و ما از فرط فهم غلط، دنبال اموری دیگر باشیم؟ شگفتا! جوابگوی این وارونهخوانی باید همان بزرگی باشد که اساسا مراد و منظور دیگری از سخن خود داشت. بله! سال هشتاد و هشت تقلب نشد و حتی به اعتبار سخن داعیهداران آن دروغ بزرگ «تقلب اسم رمز آشوب بود» اما چهار سال قبلش اگر اوامر حضرت آقا درک معکوس نمیشد و اگر نصایح آیتالله مهدوی برای بعضی از ما همردیف اغراض بعضی مغرضان آلوده به چرب و شیرین دنیا قرار نمیگرفت و اگر سیاستورزی ما ناظر بر دلسوزی سیاستمدار عاقل اندکی دوراندیشانهتر بود، هرگز به پست جریان انحرافی نمیخوردیم. واضحتر بنویسم: آنچه بهار هزار و چهارصد متأثر از پارهای فداکاریها ارزانی جریان انقلابی شد، به شرط توجه به تواصی مرحوم مهدوی میتوانست سالها زودتر نصیب ما شود. حال که هفت سالی است آیتالله را از دست دادهایم، کاش این فقدان دردآور برای ما درس عبرتی باشد جهت سیاستورزی بهتر و حرفهایتر و همراه با فهم بهتر سخن بزرگان و دریافت دقیقتر اشارهی خوبان. قدر مسلم ایران عزیز ما نه با صرف شعار عدالت درست میشود، نه با صرف شعار اعتدال. «کارآمدی» و «جهد جهادی در زمینهی خدمت» است که میتواند همهی شعارهای خوب را عملیاتی کند. منتهای مراتب «کارآمدی بیحاشیه» و «خدمت واقعی». واقعیت آن است که سالها زودتر از همهی ما، این «عمار انقلاب» بود که اشارهی رهبر انقلاب را گرفت. مهدوی هم بسی مظلوم زیست. اگر بهشتی بیشتر از دشمن ناسزا شنید لیکن مظلومیت مضاعف مهدوی آنجا بود که دوست یعنی همین من و شما هم غالبا متوجه پند و اندرزهای ایشان نشدیم و با آن همه سابقهی خوب و حال فعلی خوبتر و آن همه اشراف در سیاستورزی که آخرین نمونهی آن حضور در رأس مجلس خبرگان بود، رأی ایشان را و نظر ایشان را فروختیم به که و چه. صلواتی برای شادی روح آن عزیز بفرستیم که در اسم و رسم و نام و مرام حقیقتا «آیتالله» بود.