
مانیفست نظام جمهوری اسلامی تقدم مردم بر مردم است
روایت روحالله
خمینی مثل پدری مهربان دست ما را گرفت و از پلهی ولایت فردی به ولایت اجتماعی رساند
نویسنده : نرگس برزنونی
عاشورا معاد زندگی دنیایی است؛ بازگشت به حقیقت زندگی. معادی که هر روز یقهی ما را میگیرد و میپرسد میخواهی کدام وری باشی؟ کی باشی؟ چی باشی؟ برای چه چیزی زندگی کنی؟ برای چه کسی زندگی کنی؟ کودکی؟ رقیه باش! نوجوانی؟ عبدالله باش! جوانی؟ علیاکبر باش! زنی؟ زینب باش! مردی؟ عباس باش! ادعای عاشقی داری؟ حسین باش و اگر نه، حتم کن دوزخ جایگاه ابدی کسانی است که از هدف زندگی بازماندهاند و عاطل و باطل دور خود میگردند. آدم اگر ذرهای غیرت داشته باشد باید در برابر کسی که ضروریات زندگی را از او منع کرده بایستد. ضروریات زندگی یعنی همهی آنچه که برای زیستن همراه با قناعت نیاز است؛ وسایل مورد نیاز برای یک زندگی ساده یا محتوای داخل چمدانی کوچک برای سفری کوتاه. ملموسترین مصداق سفر کوتاه همین دنیا است و دین آمده تا از این گذرگاه زودگذر «مزرعهی آخرت» بسازد. در قرآن از آیین اسلام با عنوان بدیهیترین و در عین حال اساسیترین ضرورت زندگی یاد شده. روزگار امام حسین اما از دین جز اسمش باقی نمانده بود. ظاهرا نظم اسلامی برقرار بود؛ لذا شورشگر علیه آن نظام «خارجی» خوانده میشد. جرم سیدالشهدا البته جز این نبود که شجاعانه میخواست بین نور و ظلمت، مرزی به درخشندگی خون سرخ خود و اصحاب وفادارش ترسیم کند: «کدام نظم اسلامی؟ این نظام تنها ظاهرش اسلامی است و در باطن از مفاسد سیاسی، عقیدتی، اقتصادی و اخلاقی رنج میبرد». اصل کربلا محصول تطور قهقرایی و تدریجی یک انقلاب است؛ جامعهی اسلامی به جایی برسد که مفاهیم باقی باشند اما از درون تهی شده باشند. هر گاه چنین شود، نهضتی بر مدار حق شکل میگیرد تا در کشاکش نبردی تمامعیار، پرده از روی خبیث باطل کنار بزند. فراموش نکنیم که از فردای مرحلهی خون، جنگ جدیدی درمیگیرد که محور این جنگ، پیام است. آری! پس از خون هم نهضت ادامه دارد و این بار مسئلهی نهضت جدید، روایت درست نهضت پیشین است. اگر در تفسیر قیام به امام قیام و پس از آن به رهبر روایت رجوع نکنیم و اگر رفتار و گفتار آحاد جامعه را به دقت واکاوی نکنیم، ممکن است به جایی برسیم که بیتفاوتهای جنگ دیروز بشوند نوحهخوانهای آن و به این واسطه ما را از خطمقدم جنگ امروز غافل کنند. پرچم سرخ عاشورا نماد حقطلبی، عدالتخواهی و آرمانگرایی است. با رجوع به مفاهیم عاشورای حسینی میتوان مسیر حق را پیمود و عملی در شأن حق انجام داد. انقلاب خمینی نمونهای از پیوستن به سفینهی نجات حسینی است. نهضت روحالله بر مدار حق شکل گرفت و هشت سال دفاع مقدس خونبهای برافراشتن پرچم ثارالله بود. خمینی مثل پدری مهربان دست پابرهنهها را گرفت، از پلهی ولایت فردی به ولایت اجتماعی رساند و یک قدم بلند همهی ما را به حکومت جهانی امام زمان نزدیکتر کرد. امروز اما ناظر بر سیاستورزی غلط برخی احزاب هزینهساز، شاهد تقلیل جمهوریت در جمهوری اسلامی هستیم. رشد عجیبغریب آرای باطله در انتخابات، صرف نظر از قصور و تقصیر دولت قبل، یکی هم محصول همین است که خودعماربینها ابدا راضی نمیشوند بیخیال تقسیمبندیهای موهوم شوند. فیالحال از جمهوریت نود و هشت درصدی پنجاه و هشت به جایی رسیدهایم که آرای باطله در حکم نائبرئیس باشد. این فرجام اتمامحجتهای نادرست و دوگانهسازیهای ناصحیح است. کاش عوض «خطکشی سیاسی» کمی «خطشکنی فرهنگی» میکردیم. این وسط جای شکرش باقی است که رؤسای فعلی سه قوه برای کار و خدمت، همدل و یکصدا هستند و ما نیز به پشتکار رئیسجمهور محترم امید بستهایم اما یادمان نرود که در انتخابات اخیر ریاستجمهوری، جمهور را پای رئیسجمهور قمار کردیم. اینجا منظور از «رئیسجمهور» رئیسجمهور فعلی نیست. رئیسجمهور سابق هم نیست. منظور جایگاهی است که بدون اکثریت جمهور، نه مشروعیت دارد و نه مقبولیت. فراموش نکنیم که اگر جمهور در صحنه نباشد، رئیسجمهور چیزی جز یک میز و صندلی نیست. اگر اسلام خمینی از تفکرات غیر همسو تفکیک نشود، چه بسا ولینعمتان این مرز و بوم به جای برانداختن ریشهی انحرافی که در لباس حق ظاهر شده، از اصل و اساس حق و حکومت اسلامی زاویه بگیرند. این سالها شاهد انحرافی بزرگ از راه روحالله هستیم که با لباس شریعت منهای جمهوریت در کشور ریشه دوانده و هر روز بیشتر از دیروز بین ملت و حاکمیت فاصله میاندازد. تفکری خطرناک که متولیان آن خیال سلطنت بر مردم را دارند و برای خلقالله جز گردننهادن به حقی که خودشان میگویند، شأنیتی قائل نیستند. اگر روایت معقولی از انقلاب و جنگ نداشته باشیم، با ساکتین نهضت و بیتفاوتهای انقلاب در یک کفهی ترازو قرار میگیریم. قائلان عقیدهی جمهوریت حداقلی، سیاستفهمی متفاوتی از امام خمینی دارند. مردم مهماند اما تنها به مثابهی مادهی خامی که بشود بر آنها حق را اعمال کرد. این گروه سیاسی که حزب پایداری تمثال تام و تمام آن است، فهمی تخیلی از سیاست دارد. از دید این جماعت، سیاست یک فن است و به حکم جاهلبودن اکثریت چندان هم نباید دنبال مشارکت بیشتر جمهور بود، چرا که لابد عوامالناس صحنهی حق را خراب میکنند. همهی این جریانات در سیاستورزی خود به دنبال حکم و اعمال این حکماند. پیر جمهورمدار جماران اما برای مردم در فرآیند رسیدن به حکم سیاسی نقش مستقیم قائل بود، نه معکوس:«اکثریت هر چه گفتند آرایشان معتبر است؛ ولو به ضرر خودشان باشد.» البته این به آن معنا نیست که باید به هر اندیشه و ارادهای در میان مردم اذن بروز داده شود، زیرا این سخن در دیدار با اعضای مجلس خبرگان و خطاب به حقوقدانان و روشنفکرانی بیان شده که مخالف دخالتدادن اسلام در تنظیم مفاد قانون اساسی بودند. امام به ایشان میگوید: «اگر شما به دموکراسی معتقدید، همین دموکراسی ایجاب میکند که به جای عقاید خود، اسلام را در قانونگذاری ملاک قرار دهید؛ چرا که اکثریت اسلام را میخواهند.» در همین جلسه امام خمینی روشن میکند که اسلام بر هر کس و هر چیز مقدم است. اما آیا این به معنای تقدم اسلام بر جمهور است؟ اساس و شالودهی اسلام، اجتماع مسلمین یا همان مردم اسلام است. با این وجود تقدم اسلام بر مردم یعنی تقدم مردم بر مردم و اینگونه است که حق مردم به احسن وجه ارتقا مییابد. اساس کار اسلام طرح مردم استعلایی است؛ مردمی که فطرتشان بیدار شده و به دنبال پیمودن راه تعالی و کمال هستند. اسلام نه صرفا بستهای محتوایی برای مردمی از پیش موجود، که خود مؤسس مردم است. در جمهوری اسلامی کار فقیه ایستادن در موضع حق و پافشاری بر آن تا تحقق نهایی همهی شئون حق است. امام به معنای واقعی کلمه یک فقیه بود. چنین نبود که مردمی به ایشان رجوع کنند و ایشان موضعی بگیرد، بلکه خود اعلام موضع میکرد و این موضع از آنجا که حق بود، شایستگی رجوع مردم به ایشان را به اثبات میرساند. این یعنی قیام به مسئولیت که وظیفهی اصلی فقیه است. پس از اجرای این مسئولیت است که فقیه نمایندهی مردم استعلایی میشود و در مقام وکالت مردم حقوق آنها را استیفا میکند. لذا جمهوری اسلامی نه به معنای تقدم اسلام بر مردم که به معنای تقدم مردم بر مردم، بر سیاستمدار و بر همه چیز است.