
گفتوگوی روزنامهدیواری حق با همراز بختیاری (کارشناس ارشد روانشناسی بالینی)
هم به قول مولا و هم به قول مولانا
مردم به این درک رسیدهاند که باید برای روان هم مثل جسم وقت گذاشت
نویسنده : مریم حاجیعلی
کتابهای «جبران خلیل جبران» و مجلههای «موفقیت» را پیشدانشگاهی بودم که از #همراز امانت میگرفتم. او عادت داشت یکی از اشعار «شل سیلور اشتاین» را قبل از شروع درس با آن صدای بینظیرش برایم بخواند. بدین ترتیب سال کنکور را هم مثل همهی سالهای تحصیلی، بیشتر به خواندن کتابهای غیر درسی گذراندیم. با وجود اینکه بعدها مسیر افکار و رشتهی دانشگاهی من و همراز، فاصلههای دور و دراز پیدا کرد اما دیدن قاب موفقیت یک دوست حتی از میان صفحات مجازی هم برایم لذتبخش است. این مصاحبهی من با همراز بختیاری است؛ اول به حرمت حال خوبی که روزگاری لابهلای کتابها و شعرها و نظمها و نثرها برای هم رقم زده بودیم و دوم اینکه تخصص این دوست عزیز، نیاز مبرم روزگار امروز ماست. گرچه این روزها ناظر بر #کرونا و حواشی دامنهدارش، بیشتر از آسیبپذیری و دغدغه برای سلامت جسم صحبت میشود، اما انسان بر اساس آخرین تعاریف روانشناختی؛ یک موجود زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی است. بنابراین سلامت جسم و روان به هم پیوند خوردهاند و طبق پژوهشهای صورتگرفته، آسیب به هر کدام، میتواند در کارکرد دیگری نیز خلل جدی وارد کند. شما خوانندگان گرامی روزنامهدیواری حق را به مطالعهی این گفتوگوی انشاءالله #ارزنده و #آموزنده دعوت میکنم.
حق: شنیدن دردهای روحی و روانی آدمها، آیا شما را #خسته یا #پشیمان نمیکند؟ اصلا از اینکه روانشناس هستید، خوشحالید؟
بله! خیلی خوشحالم. به خاطر اینکه کارکردن با آدمها همیشه برایم لذتبخش بوده و کاملا با ارزشهای محبوبم در زندگی منطبق است. در کل، علوم انسانی از علاقهمندیهای من است. از خواندن روانشناسی و کار در این حوزه، پشیمان نیستم و ابدا هم برایم خستهکننده نیست؛ چرا که کشف پیچیدگی رفتاری انسانها، در حکم آشناکردن من با دنیای جدیدی است که باعث میشود خودم هم همراه با مراجعینم #رشد کنم.
حق: این «بهداشت روانی» که میگویند، دقیقا یعنی چه؟
یعنی هر کسی بتواند در هر نقشی که هست، بهخوبی از عهدهی ایفای آن نقش- چه در اجتماع، چه در خانواده و چه در روابط بین فردی- بربیاید؛ بیآنکه لطمهای به سلامت روان و متعاقب آن جسم او وارد شود.
حق: از نظر شما که تا حدودی به ساحت پنهان جامعه راه پیدا کردهاید، وضعیت بهداشت روانی ایرانیان چگونه است؟
واقعیت این است که آمار دادن در مورد چنین مسئلهای، مثل ارائهی یک گزارش از میزان خودکشی است که از لحاظ تحلیلی و منطقی، بعید نیست باعث شیوع آن در جامعه شود. لذا باید مراقب باشیم که ناامیدی به جامعه تزریق نشود. از طرفی، انکار حقیقت برای اجتناب از ناامیدی هم کاربردی و واقعگرایانه نخواهد بود. در یک نگاه کلی باید بگویم که وضعیت بهداشت روانی جامعهی ما نسبت به قبل، با افزایش آگاهی مردم، در حال بهتر شدن است. مردم به این درک رسیدهاند که باید برای روان هم مثل جسم وقت بگذارند. الحمدلله در سالهای اخیر، شجاعت روبهروشدن با مشکلات روحی و روانی در حال افزایش است که خود این مسئله، فینفسه #امیدبخش است.
حق: تا به حال احساس کردهاید که خود شما هم نیاز به روانشناس دارید؟
صددرصد! افسردگی در روانشناسی به «سرماخوردگی روان» معروف است. پس همانطور که جسم ما در طول زندگی بارها در معرض سرماخوردگی قرار میگیرد، روان ما هم در معرض افسردگی خواهد بود. انکار غم، منطقیسازی و فروخوردن هیجان باعث میشود که به مرور زمان به بیماریهای روانتنی یا #سایکوسوماتیک مبتلا شویم؛ بیماریهایی که منشاء جسمی ندارند و از روان ما ریشه میگیرند.
حق: آیا از طریق فضای مجازی هم به بیمارانتان کمک میکنید؟
به طور کلی فضای مجازی جای مناسبی برای درمان امراض روانی نیست؛ چون بخش بزرگی از درمان در فرآیند گفتوگوی چهره به چهره جلو میرود. درمانگر بدون اینکه زبان بدن، مدل طرح مسئله و پاسخگویی فرد به سئوالات را ببینید، نمیتواند نسخهی مناسبی برای مراجعهکنندهی خود تجویز کند یا تکنیکهای درمان را به احسن وجه به کار ببندد. البته مراحلی از رواندرمانی با ارتباط آنلاین امکانپذیر است و من هم با قرار دادن اطلاعات فراگیر یا طرح سؤالاتی که مخاطب با مطالعه و پاسخ به آنها به فکر رواندرمانی بیفتد یا پیگیر حل مسئله و افزایش خودآگاهی باشد، مخالف نیستم؛ ولی همچنان که گفتم، از طریق کانالهای تلگرامی و پستهای اینستاگرامی خیلی نمیشود در این حوزه، کار مفید و نتیجهبخشی انجام داد.
حق: آیا وضعیت معیشتی مردم و مشکلات اقتصادی، روی بهداشت روانی جامعه تأثیر دارد؟
بر اساس قاعدهی «هرم مزلو» ابتداییترین نیاز انسان «بقا» است که بهطور #مستقیم با معیشت مردم #ارتباط دارد. این همان سخن حضرت علی علیهالسلام است که میفرمایند: «فقر سبب نقصان دين، تشویش عقل و جلب كينه مىشود». ما باید قبول کنیم که وقتی #بقا در جامعهای به خطر میافتد، سایر نیازها هم #عقیم میمانند؛ از جمله نیاز به امنیت، محبت، احترام، آزادی، خودشناسی از طریق کشف معنای خلقت و در نهایت زندگی بر مبنای ارزشها. البته وجود مشکلات نباید راه را برای رشد ببندد، بلکه هنر در داشتن روان سالم در اوضاع نامناسب است. داشتن چنین هنری آسان نیست اما با جرئت میگویم که مقدور است. قدم اول رسیدن به این امر «پذیرش» است؛ پذیرش آنچه که هست؛ با همهی فراز و نشیبهایش. عنوان قدم دوم «اقدام کارآمد» است که ما را به هدفمان در زندگی نزدیکتر کند. واقعیت این است که وقتی بقا و امنیت مالی بقا به خطر میافتد، زمانی برای فکر کردن به فلسفهی زندگی باقی نمیماند، فرهنگ مجال رشد نمییابد، تفکر نقاد و در نتیجه قدرت حل مسئله حاصل نمیشود و این چرخهی معیوب همینطور ادامه پیدا میکند.
حق: خیلی تا انتخابات ریاستجمهوری یکهزار و چهارصد فاصله نداریم. میتوانید تغییرات مداوم و عجیب و غریب اهل سیاست را برای ما روانشناسی کنید؟
روشها و نشانههایی وجود دارند که میتوانیم با گمانهایی خردمندانه تا حدی به علت تغییر رفتار و تعویض شخصیت یک فرد پی ببریم. اما هرگز نمیتوانیم از روی لایههای بیرونی یا حقوقی فرد، شخصیت حقیقی و نیات او را به طور کامل شناسایی کنیم. خصوصا که آن فرد در اتاق درمان نباشد و فرصتی برای کاویدن روان او نداشته باشیم. متأسفانه اغلب سیاستمداران، از علم شناخت انسانها به نفع منافع خودشان بهره میبرند و چه بسا به طور تخصصی روی زبان بدن، مدل رفتاری و حتی انتخاب واژگان خود کار میکنند. در نتیجه این ادعا که به راحتی میتوانیم همهی زوایای شخصیتی اصحاب سیاست را بشناسیم، ادعای درستی نیست اما اقلا ما روانشناسها میتوانیم عملکرد سیاستمداران را با درصد خطای قابلقبولی، تحلیل و گاهی پیشبینی کنیم.
حق: بزرگترین خیانت در تربیت نسل آینده، از دید شما که به کار روانشناسی اشتغال دارید، چیست؟
به نظر من اینکه «تفکر نقاد» در جامعه به هر دلیلی سرکوب شود یا رشد نکند و نسل آینده فقط پیرو باشد؛ بدون اینکه خودش قدرت تحلیل اخبار، حوادث و جریانها را داشته باشد، بزرگترین خیانت است و در آن صورت، متأسفانه نسلی خواهیم داشت که نمیتوانند #سره را از #ناسره تشخیص بدهند.
حق: نادر ابراهیمی در کتاب «آتش بدون دود» میگوید: «روح مریض از #شفا بیزار است!» این جمله چقدر درست است؟
جملهی حکیمانهای است! حقیقت این است که #بیمار کمکم با بیماری آنقدر #انس میگیرد که یک «ناحیهی امن» در گوشهی ذهنش برای آن ایجاد میشود. در واقع بیمار در لایههای ناهوشیار ذهن خود #انتخاب میکند که مثلا #افسرده بماند؛ چون بهواسطهی این مریضی، بیشتر مورد توجه اطرافیان است و خیلی وقتها از او سلب مسئولیت میشود. این موارد برای بیمار خوشایند است و به همین دلیل به مرور زمان عادت میکند به این سبک زندگی. بنابراین طبیعی است که اوایل درمان، ناحیهی امن ذهن بیمار، کمی انعطافناپذیر باشد و به این راحتی، تن به درمان ندهد. در این مرحله، فرآیند درمان در درجهی اول با خواست خود بیمار و بعد با کمک درمانگر انجام میگیرد. بعد از خدا، همهچیز در دست خود بیمار است؛ اینکه عاشق شفا باشد یا بیزار از شفا! ما البته کمک میکنیم به درمان و حتی به این هم حواسمان هست که با ترفندهایی بیمار دارای روح مریض را علاقمند به شفای خود کنیم ولی به قول مولانا: «تا نگرید طفل، کی جوشد لبن؟!»
حق: خانم بختیاری! بگویید در روزهای قرنطینه و با این حجم از اخبار بد، برای حفظ روحیه باید چه کار کنیم؟
اگر اخبار رسانهها به ما #اضطراب میدهند و برای تغییر شرایط کمکی نمیکنند، بهتر است آنها را #رصد نکنیم و به جای آنها از اطلاعات سودمند و دلگرمکننده استفاده کنیم. رصد رسانهها در همین حدی که بدانیم چه کار جدیدی باید برای مراقبت از خودمان انجام بدهیم و اینکه شکل جدید زندگی چگونه خواهد بود، کافی است. صرفنظر از این مورد، از یک طرف، تغییرات آب و هوا و کاهش ساعات روز و از طرفی دیگر، شرایط قرنطینه و عدم تعامل با دیگران، باعث تضعیف روحیه در جامعه شده که امیدوارم همگی با خلاقیت از دل این تهدیدها، فرصتها را بیرون بکشیم. موضوع مهم این است که #خلاقیت به ذهن کسی میرسد که پذیرفته باشد #دنیا قرار نبوده همیشه جای ثابت، امن و بدون دغدغهای باشد.
حق: دو کتاب خوب روانشناسی به خوانندگان روزنامهدیواری حق معرفی کنید!
دو کتاب معرفی میکنم که اگر #عمیق آنها را بخوانیم، زندگیمان #تغییر پیدا میکند؛ کتاب «زندگی خود را چگونه بیافرینیم؟» نوشتهی «جفری یانگ» که با رویکردی طرحواره و به زبانی ساده و کاربردی نوشته شده و نیز «ارتباط بدون خشونت» نوشتهی «مارشال روزنبرگ» که این هم کتاب خوبی است.
حق: اگر بخواهید امشب ساعت نه، به مردم دنیا یک توصیهی روانشناسی ارائه بدهید، چه میگویید؟
من این جمله از #مولانا را انتخاب میکنم: «حقیقت آینهای بود که از #آسمان به #زمین افتاد و شکست. هرکس تکهای از آن را برداشت و خود را در آن دید، گمان کرد حقیقت نزد او است؛ حال آنکه #حقیقت نزد همگان #پخش بود». این جمله، نقطهی آغازی است که میتواند ما را در بستر صلح و پذیرش یکدیگر پیش ببرد. همچنین میگفتم: ای کاش انرژی و وقتی را که بشر هر روز صرف دشمنیها میکند، در راه رشد، تعالی، شادی، محبت و عشق هزینه میکرد.