
یادداشت سردبیر
چایتان سرد نشود آقا
نهم دی، جشن تولد یکسالگی روزنامهدیواری حق است
نویسنده : حسین قدیانی
درست ده روز دیگر یعنی روز نهم دی نود و نه «روزنامهدیواری حق» یک ساله میشود. با کمی اغماض، ماهی یک شماره بر دیوار مجازستان منتشر شدیم؛ در حالی که شمارهی اولمان تنها دوازده صفحه بود و آنهم پر از یادداشت روزنامهنگاران حرفهای اما نسخه به نسخه، کم و کیف «حق» چنان متحول شد که الساعه بیش از پنجاه متن و بیشتر از ده گفتوگو، برای شمارهی بعدی #ذخیره داریم! این صد و هشت صفحهی شمارهی یازدهم روزنامهدیواری را نگاه کنید! به عکس نویسندهها در کنار مصاحبهها، گزارشها و یادداشتها نگاه کنید! به جوانیشان نگاه کنید! حق مفتخر است به روزنامهنگاری و روزنامهنویسی و نویسندگی و تحلیل و قصه و داستان و ادبیات و فرهنگ و ورزش، در عصر نرمش و سیاست و لاطائلات و ناداستان و غصه و تجلیل و نانویسندگی و هرزنویسی و شبنامهنگاری! اعتراف میکنم که در قیاس با پیجهای دلهی حاشیه، ما کمتر #خواننده داریم اما افتخار میکنم که در قیاس با همهی روزنامههای همهی جناحها، ما بیشتر #نویسنده داریم! بماند که این تعداد از متن و متننویس، از قضا مؤید این است که «حق» هم خوب #دیده میشود و هم خوب #خوانده میشود! چند ماه پیش، عشق بچههای حق این بود که به عنوان تشویق، دستی بر سر و گوش یادداشتشان بکشم و بفرستم برای روزنامههای کثیرالانتشار؛ ولی حالا چند هفتهای است که با مقاومت خودشان روبهرو میشوم: «نه! ما این متن را فقط برای #حق نوشتهایم! لطفا جای دیگری نفرستید!» تا «حق» به این جایگاه برسد، خیلی قصهها باید به خیلی غصهها تبدیل میشد و شده هم! همهی بیست و دو سال روزنامهنگاریام، یک طرف؛ این یک سال، یک طرف! خود این بچهها شاهدند که گاه تا چند ساعت هم بیشتر از دو شبانهروز #بیدار میمانم تا مطالبشان را بخوانم و #ویرایش کنم! صدالبته «حق» تنها رسانهای است که با مدد از پیج اینستاگرام «زنگ حق» متن نویسندههایش را قبل از چاپ هم #تبلیغ میکند! من در دفتر «حق» نه کار، بلکه زندگی میکنم! و نه زندگی، بلکه دیوانگی میکنم! «حق» برای من، دقیقا «مرکز دنیا» است و اقلا این همسایههای ما شاهدند که گاهی ساعت سهی بامداد، بیش از نیمساعت ویس در کانال تلگرام نویسندگان حق میفرستم که آهای بچهها! آهای لعنتیها! آهای رحمتیها! آهای خوبها! آهای بدها! آهای کلهشقهای جذاب دوستداشتنی! سر جدتان به تغییرات متن قبل و بعد از ویرایش، خوب دقت کنید که کجا «که» حذف شده و کجا اضافه! پیشرفتشان را که میبینم، بال درمیآورم و پسرفتشان را که میبینم، زنگ میزنم به همسرم که من امشب، دفتر میمانم تا این بابا را یا نویسنده کنم یا بلاک! «حق» هرگز ادعایی در نویسندگی نکرده لیکن «حق» حتما نویسندهساز بزرگی است! ما عمدتا از کسانی متن میگیریم که به روزنامهها متن نمیدهند و غالبا با کسانی مصاحبه میکنیم که به روزنامهها مصاحبه نمیدهند! تعجب میکنم از جربزهی این نسل گستاخ و بازیگوش که از طریق دایرکت اینستا، مخ طرف را میزنند برای مصاحبه با «حق»! مصاحبه با غیررسمیترین، بیپولترین، بیامکاناتترین، مظلومترین و مستقلترین روزنامهدیواری قرن! آخرین روزنامهدیواری سدهی سیدین خمین و خامنه! خیالتان تخت! به صرف مدح خامنهای، هیچ مجلهای «حکومتی» نمیشود! ما نه تنها از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت ابتذال مستقلیم، بلکه از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی امثال نقدی و طائب و یکتا و اوج و سراج و تاج و تخت حوزهی هنری هم مستقلیم! و به این #استقلال فخر میفروشیم! و با تمام وجود، خدا را شکر میگوییم که هیچ دستی در جیب بیتالمال نداریم! بعضیها، ریالی از سپاه حمایت میکنند، چون در جنگ نرم، کمکشان میکند! بعضیها سریالی از سپاه حمایت میکنند، چون تلویزیون هستند و تا با ماهی صیدشده حرف نزنند و مظلومش نکنند و به شاهکار سپاه عزیز ما صدمه نزنند و جای #جلاد را با #شهید عوض نکنند، آروم نمیگیگیرند! ما اما از سپاه حمایت میکنیم، چون از همهی پاسداران انقلاب اسلامی حمایت میکنیم؛ خواه مثل صیاد در ارتش باشند، خواه مثل آوینی اصلا نظامی نباشند! به نقاشی زیبای این صفحه که کار یک خانم اتفاقا غیرچادری است و فیالمجلس برای اولین بار در شمارهی یازدهم روزنامهدیواری حق، رونمایی میشود، نگاه نکنید! چشمها را باید شست؛ جور دیگر باید دید! ما درست مثل ساختمان عتیقهی شصتسالهمان، در هوای سالهای قبل از بهمن پنجاه و هفت، نفس میکشیم و دقیقا در همان فضای «نه شرقی، نه غربی» فعالیت میکنیم! آن روزی که پدران ما روی در و دیوار همین شهر، حرف خود را رسانه میکردند و رسانهی خون مطهرشان را رسا، عارشان میآمد که آویزان ارگانهای آویزان و نالان رژیم سابق شوند! ما نیز غیرتمان اجازه نمیدهد برویم زیر بلیط این بولتنها و بولتنسازها! این بازجوها و بازجوسازها! نه! هنوز این قدر بیکلاس نشدهایم! قطعا به «نظام»، «رژیم» نمیگوییم و انشاءالله سعیمان این است که به قدر وسعمان در «خط خامنهای» حرکت کنیم اما هیچ اپوزیسیونی اندازهی ما عاصی از صدا و سیما نیست؛ ولو روح روحالله زم! بارها به این بچهها گفتهام که اگر میخواهید #بازجو شوید، از «حق» و «حق» هیچ کمکی برایتان ساخته نیست اما از شبکهی در ظاهر و باطن سه، حتما میتوانید #الگو بگیرید! ما اینجا #خبرنگار پرورش میدهیم؛ بچهها مرا و من هم بچهها را! بچههایی از ملکن بشاگرد هرمزگان و منوجان جنوب کرمان! برای کار، اصلا لازم نیست پسر این سردار باشی یا زن آن سرهنگ باشی! بدون سازمان و مؤسسه و دوربین و میکروفن و تبلیغات و ردیف بودجههای شفاف یا محرمانه هم میتوان کار کرد! با بچههای بیستسالهی تهرانی و زیر بیستسالهای شهرستانی هم میتوان کار کرد! تنها و تنها با یک #تلگرام هم میتوان کار کرد! ما عوض آنکه مثل این جریانهای موسوم به عدالتخواه، با اسکی روی غم جنوبیها، از خودمان #سوپرمن بسازیم، قلم را دادهایم دست خود همسایگان خلیج فارس تا هم فارسی را پاس بدارند، هم سلمان را و هم سلیمانی را! شفافتر بنویسم: ما همانقدر که از حسن روحانی دوریم، از حزباللهیهای سازماننشین هم دوریم! ما هیچ حمایتی از هیچ ارگانی نشدیم، حتی در حد داشتن یک منشی! تمام آن روزهایی که از میدان پاستور تا چهارراه لشکر، با سنگینترین بار ممکن به سنگر نوستالژیک پست میرفتم تا صحافیشدهی نسخ روزنامهدیواری را به دست نویسندگان عزیز «حق» برسانم، حمد و ثنای حضرت حق را میگفتم بابت این فاصله! ما هر چقدر از «ادارههای جمهوری اسلامی» دوریم، به «ارادههای انقلاب اسلامی» نزدیکیم! این پز را البته خیلیها میدهند لیکن شومنها خیلی زود هدف پشتسر شوی خود را لو میدهند! برای اغلب سران جناح راست، اصلا مهم نیست که تو در خط خامنهای باشی! خط خطخطی خودشان مقدم بر صراطالمستقیم سیدعلی است! «حمایت» تنها وقتی میآید که عمار خودشان باشی، نه عمار علی! ما اما کوچکترین سرباز این سید بزرگ و حقیرترین بسیجی این سالار جلیلالقدر خواهیم ماند! هنری و قلمی و ذوق و شوقی و همت و تعهد و هوش و توکلی اگر دارند این بچهها، تنها برای شخص سیدعلی حسینی خامنهای است و لاغیر! و حمایت چند جمله بالاتر را اصلا و ابدا نخواستیم که داشته باشیم! آن حمایت اگر بود، ما هم میشدیم بازجو؛ روزی با این اعدامی کل بینداز و فردا برای آن یکی کری بخوان و مدام هم کلاس #نهضت و #نظام را #پایین بیاور که دوست داشتی #موشک نداشتیم یا #پدر نبود؟! پدر... بخوان به نام پدر! همهی فتوحات حاجقاسم و همهی اورانیومهای شهریاری و همهی دانش فخریزاده و همهی برد طهرانیمقدم و حتی همهی عرفان چمران را نمیخواهم «یک مو ز سر علی اگر کم گردد». ما بچههای نسل پدرسالاریم! همهی نهادهای زیرمجموعهاش فدای یک لبخندش! از انقلاب ببریم، از رهبر انقلاب نمیبریم! مخاطب این رجز، نه دشمن عنود، بلکه دوست حسود است: هزاری هم «حق» را #سانسور کنید، از ما برای این سید، دشمن درنمیآید! ما مثل اصلاحطلبان نیستیم که به لج جناح ماست، خیار با دشمن رهبر انقلاب بخوریم و در خیالات چپ خود، افتادنش را آرزو کنیم! ما خامنهای را دوست داریم؛ چون خامنهای، خدا را دوست دارد! ما با خامنهای میمانیم، چون خامنهای با خدا میماند! اصولگراها هروقت مثل آقا شدند، ما هم مثل آقا نگاهشان میکنیم! این متن، تازهدم است! این چای هم! هم هل دارد و هم دارچین! سماورش را از یک مادر شهید دههی شصت، هدیه گرفتهام که اینجور نصیحتم میکرد: الباقی را بیخیال! فقط خامنهای! با حضرتآقا که باشی، آسمانت تضمین است؛ انگار با شهدایی...