حق: در روزهای اخیر چند یادداشت صریح و انشاءالله صحیح در نقد بعضی از سران سپاه نوشته بودم اما از آن سرداران که از قضا تند هم نقدشان کرده بودم، چیزی جز ادب و احترام ندیدم. از همه تندتر، پیامک یکی از اساتیدم بود: «باز چی شده بند کردی به هملباسهای من؟» این هم گمانم برای این بود که استاد عزیزم ناظر بر علاقهای که از سر لطف به این حقیرترین شاگرد خود دارد، بیش از دیگران خیر مرا میخواهد: «نه مشکلی با نقد نقدی دارم و نه هیچ کس دیگری اما طعنه به سپاه، سوای این حرفها است!» من در متن کذا نوشته بودم که سپاه باید عوض تأسیس روزنامه، از روزنامهنگار خوب حمایت کند لیکن مؤدبانهترین واکنش را به متنم جناب عبدالله گنجی نشان داد؛ مدیرمسئول روزنامهی جوان که در منطقیترین بحث تلگرامی گفت فلان جای متنت را قبول دارم به این دلیل، بهمان جای متنت را قبول ندارم به این دلیل. سالها پیش هم در کنار خرواری متن در مدح سپاه، متنی در نقد یکی از سرداران نوشته بودم و عدل در بهشتزهرا، رئیسدفتر همان سردار را دیدم: «اتفاقا زودتر از اینکه من متنت را نشان سردار بدهم، نوشته را خودش دیده بود و جالب اینکه میگفت کلیت حرفهایش درست است اما کاش بیاید و حرف ما را هم بشنود». این یک شیوه از برخورد با منتقد است؛ یکی هم روش دولت فعلی. ماهی نیست که پایم بنا به شکایت دولت به دادسرا باز نشود، حتی این یک سال اخیر که به خاطر روزنامهدیواری حق، بسیار کم در نقد قوهی مجریه نوشتهام. باری متنی نوشته بودم با این تیتر: «روشنفکر یعنی جلال؛ روحانی یعنی طالقانی» اما دولت حتی به آن متن هم رحم نکرد و در شکایت بچگانهاش عنوان کرد که منظور نویسنده از «روحانی» کسی نبوده جز «حسن روحانی». ابدا یاد ندارم سبزپوشان بیادعای سپاه از «آزادی بیان» حرف زده باشند اما فیالواقع هر چه سپاه در این حوزهها روشنفکر است، مدعیان گفتوگو دور از شعور مشی میکنند. همه دیدیم رفتار زشت زیباکلام با معتضد را که چه پردهای از ارتجاع لیبرالها برداشت. احدی اندازهی من علیه تیتر ناجوانمردانهی «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد» ننوشت اما جنم بالای سپاه را بنازم که حتی از این تیتر هم گذشت. آقای روحانی! سردار سپاه را نقد کردم و هیچ نگفت ولی تو حتی برای متنی که دخلی هم به حضرتعالی نداشت، مرا کشاندی به محکمه. یکی را لازم داری اتو بر وجدانت بکشد. تو آلوده به منقل نیستی؛ آلودهای به من و منیت و نفس و نفسانیت. وصیتنامهی علی چیتسازیان سردار شهید سپاه را الگو بگیر و از سیمخاردار نفس رها شو. آری! اول ریشه، بعد ریش...
حق: باقری را کاملترین فوتبالیست ایران میدانم اما آقایی آقاکریم، عجبا که روی نیمکت قرمزها حتی از درون زمین هم بیشتر است! این درست که سالها پیش به گواهی «قطعهی بیست و شش» از هوش بالای گلمحمدی در مربیگری نوشتم ولی ادارهی درست قرمزها سوای سایر تیمها است. کریم کنار دست یحیی نبود، حواشی گلمحمدی را پرپر میکرد. وقتی بازیکن عربده میکشد، یک بزرگتری باید باشد که بزند در دهنش. من که همینجوری هم عاشق کریم باقری بودم اما تودهنی اخیر شش اسطورهای، محبوبیتش را در دلم بیشتر کرد. کاش اما اصولگراها هم یک آقاکریم داشتند. اینجا بد نیست اشاره کنم به زیرکی حضرتآقا. اصولگراها از آنجا که تلقی درستی از «ولایتپذیری» ندارند، سعی میکنند خامنهای را خلاصه در جناح خود کنند. گر چه سوءمدیریت این جریان، گاه سبب میشود که رهبر انقلاب برخلاف مشی همیشگیشان، بعضا در موارد جزئی دخالت کنند لیکن خامنهای رندتر از آن است که بازی اصولگراها را بخورد و خود را تنها بزرگ این قوم بداند. دور نشوم از حرف حساب این متن. در یک ماه اخیر، دریغ که یک عنصر اصولگرا حرف بزند اما درست حرف بزند. از دکتر رضایی بگیر که بیانیهی گام دوم را الهام خدا به رهبر میخواند تا دکتر حداد که جوری جملهاش را ادا میکند که تهنشینش در ذهن مردم بشود این: «زور اصولگراها برسد، قیمتها را بالا نگه میدارند تا دولت در ماههای آخر عمر هم به همان منفوری قبل باشد!» آیا هنوز این مدیر فرهنگی نفهمیده که برای کار سیاسی ساخته نشده؟ متنم حرف حساب دیگری هم دارد: ما نمیتوانیم در مواجهه با امام «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» باشیم. خمینی مگر هجده مرداد شصت و سه، ورود نظامیها- اعم از سپاه و ارتش- را به انتخابات منع نکرد؟ اینجا «جوان» حاشیه بر کلام امام بزند، پسفردا حق ندارد به «شرق» برای خلافخوانی دیگری از امام گیر بدهد. بله! یک وقت هست که میان حضور فلانی در سپاه، با ظهورش در انتخابات، سالها فاصله افتاده اما اینکه یکی مستقیم از سپاه بیاید و کاندید شود، آدمی را دلتنگ آقاکریم میکند. باز کنم روضه را: محبوبیت حاجقاسم، نشانهی محبوبیت همهی سپاهیها نیست. بماند که بخش مهمی از محبوبیت سردار برای این بود که هرگز خودش را حزبی نکرد و نامزد هیچ انتخاباتی هم نشد. سپاه البته میتواند به دولت کمک کند اما دولتسازی هرگز. حتی فرهنگسازی زوری هم هرگز. از آقای نقدی «نویسنده» درنمیآید؛ گیرم «فارس» متنش را بگذارد بالای تمام خبرهایش. نه! به یاد ندارم در دفاع از نهاد شهیدپرور سپاه، متنی به این قرص و محکمی نوشته باشم!
حق: ناظر بر وضع اقتصاد، جا دارد نگران میزان مشارکت مردم باشیم، ولو چپ و راست تنور انتخابات را گرم کنند. چه فایده که باز هم نامها صدر برنامهها نشسته. در هر دو طیف، سخن بر سر تعدادی اسم آشنا یا ناآشنا است، بیآنکه برنامهای بخوانیم برای اصلاح اوضاع ایرانخودرو و سایپا یا اینکه بدانیم نامزدها با تحقق چه نقشهای میخواهند ورم تورم را بخوابانند یا ارزش پول ملی را بالا ببرند. کاش کاندید قوهی اجرا عوض قصهبافی، دربارهی جزئیات سخن بگوید؛ ماشین ایرانی باید با دندهی اتومات و البته با قیمت معقول به دست مشتری برسد. عجبا! در مناظرات انتخاباتی، همه حرفی میشنویم الا حرفهای ضروری نظیر اینکه من با این فرمول، مسکن مهر را منهای نواقصش و با این وزیر جلو میبرم. کاش نامزدی پیدا میشد که فقط از چند هدف مشخص با مردم سخن میگفت؛ اشتغال جوانان، حقوق فرهنگیان، وضع کشاورزها. برای پسته این نظر را دارم و برای زعفران این طرح را. کاش نامزدی بگوید؛ من با این روش، مانع خامفروشی نفت میشوم و یا دو ساعت وقت بگذارد برای توضیح این برنامه که بنا دارم با استفاده از سپاه کاری کنم که در خودروسازی هم بشویم مثل موشکی. آری! کمک سپاه به دولت حتما پاسداری از انقلاب هست اما دولتسازی همان بلایی را سر این نهاد مقدس میآورد که نود و دو بر سر هستهای آورد. اگر سپاه یک ارگان ملی است، فرض است بر زعمای سپاه که همین امروز بیانیهای بدهند و این بار عوض انقلاب، از خود سپاه پاسداری کنند. سوتیهای ضایعی مثل مستعان با آن دکور مضحک یا فاجعهی شلیک به طیارهی اوکراینی، یکی هم ناشی از این است که سپاه بیجهت سر خود را شلوغ کرده. عزیزی چون سلامی، مشاوری عاقلتر از نقدی میخواهد. قطعا با این نوع از ورود سپاه به مقولهی جنگ نرم مخالفم. کسی که به عمرش حتی یک رمان قطور هم نخوانده، صلاحیت بررسی پیج جوانان انقلابی را ندارد. سال هشتاد و هشت، مدیر مؤسسهای که زیرنظر یکی از همین آقازادههای سپاهی اداره میشد، به راقم این سطور که همان زمان هم ده سال سابقهی روزنامهنگاری داشت، این و آن سفارش را کرد تا در صورت اجرا، از مواهب آن مؤسسه برخوردار شوم. گفتم: «الا اینکه پسر سرداری، شایستگی دیگرت برای ادارهی این مؤسسهی بودجهگیر چیست؟» سپاه باید از روزنامهنگار خوب حمایت کند، نه آنکه خودش روزنامه بزند. ماهی یک کشف حجاب در خارج؛ این عاقبت دخالت تفکر نسیهی امثال نقدی در تلویزیون است؛ عاقبت ریاکارپروری به اسم انقلابیگری. جناب سرهنگ! فرهنگ را به اهلش واگذار کن! تو شاید پاسدار انقلاب باشی اما قیم جمهوری نیستی!