
ارگ که لرزید، شیرینی «خرمای مضافتی» به کام همهی تاریخ تلخ شد
بمنامه
زمینلرزهی پنجم دیماه هشتاد و دو گنج خشتهای کرمان را مبدل به رنج آدمهای نگران کرد
نویسنده : منصوره حجاری
چشمم را که باز میکنم، سرمای پاییزی به تمام سلولهای بدنم #نفوذ میکند. صدای کوبهی در و حال و احوال گرم و صمیمی مادرم، خبر از حضور میهمانی عزیز میدهد. با دست و روی شسته، به استقبال میهمان میروم. میهمانی که با خرماهایش، عطر «بم» را به شهر من یعنی «راین» آورده است. قدمت رفاقت شهر من با بم، قصهی دیروز و امروز نیست؛ #بم «اولین ارگ خشتی جهان» است و #راین «دومین ارگ خشتی جهان». شهری که تمام کنگرههای ارگ تاریخیاش در زلزلهی بم به خود لرزید...
بم یکی از شهرستانهای بزرگ جنوبشرقی استان کرمان است. هفده سال پیش، زلزلهای به بزرگی شش ریشتر، در یک صبح سرد زمستانی، پنجاه هزار نفر از مردم کرمان را در قلب خود مدفون کرد. از تمام کنگرههای بزرگترین ارگ خشتی جهان، فقط تلی از خاک و نخلهای سربلندش باقی ماند...
پس از گذشت سالها از این حادثهی طبیعی، نگاهی جامع و البته جامعهشناسانه به آن خالی از لطف نیست؛ زلزله علاوه بر آسیبرساندن به لایههای مورفولوژیک زمین و امکانات مادی و فیزیکی، صدمات اجتماعی و لطمات روحی- روانی بسیاری را نیز بر جای گذاشت. تا آنجا که زندگی ساکنان شهرستان بم را میتوان از نظر تاریخی به دو برههی قبل و بعد از #زلزله تقسیم کرد. شهری که صورتهای آفتابسوخته و دستهای پینهبستهی مردمانش، گواه زحمات آنها زیر تیغ آفتاب داغ و سوزان بم است. این شهرستان به دلیل مجاورت با کویر لوت، زمستانهای سرد و تابستانهای بسیار گرم دارد. شهری که شهرت جهانیاش به «خرمای مضافتی» بینظیرش برمیگردد...
درست است که هر شهری را با مردمان آن شهر میشناسند؛ اما کدام مردم شهر؟ اهالی بم یا ساکنان بم؟ پس از این حادثهی تلخ و بعد از تخریب هشتاد و پنج درصدی زیرساختهای شهری، بازماندگان دچار مشکلات متعددی شدند. بازماندگانی که کسب و کار خود را از دست داده بودند و بیکاری گریبانگیر آنها شده بود، لاجرم به شهرهای اطراف #مهاجرت کردند و از سویی دیگر، افراد سودجو به بهانهی توسعه و بازسازی بم، زمینهای آنان را به قیمت بسیار کمی خریدند و طرحهای عمرانی بزرگی مثل «ارگ جدید بم» را مطرح کردند و به بهانهی ایجاد سفرهای برای امرار معاش بازماندگان، سفرهی خود را مفصلتر چیدند...
یکی دیگر از مسائلی که در آن برههی زمانی اهمیت چشمگیری داشت، ظهور و بروز همبستگی اجتماعی جهانی در سطحی بسیار بالا بود. خسارات آنقدر شدید بود که با کمکهای مالی و مردمی داخلی قابل جبران نبود. طبق اطلاعات رسمی منتشرشدهی خبرگزاریها، چهل و دو کشور به یاری ایران شتافتند و فارغ از مناسبات و اتفاقاتی که این همکاری بینالمللی برای #ایران ایجاد کرد، قلبهای زیادی را به یکدیگر پیوند داد...
از آسیبهای فرهنگی و اجتماعی زلزله میتوان به واکنش ناجوانمردانهی کسانی اشاره کرد که متأثر از خرافات و شایعات، ساکنان مظلوم بم را سزاوار این بلای الهی میخواندند. نیش و کنایههایی که تحمل شرایط طاقتفرسای پس از زلزله را برای بازماندگان سختتر میکرد و آنان را به «انزوای اجتماعی» میکشاند. در صورتی که کشورمان #ایران بر روی کمربند زلزلهخیز قرار دارد و متأسفانه با وجود اینکه در منابع رسمی، دو زلزلهی پنج ریشتری در ماههای خرداد و مرداد همان سال ثبت شده بود اما هیچ برنامهریزی و اقدامی برای زلزلهی احتمالی پیشبینی نشده بود...
این زلزله به علت شدت زیاد، عمق کم، زمان طولانی لرزش و فاصلهی کمی که از شهر و ابنیهی تاریخی داشت، تلفات زیادی را بر جای گذاشت؛ بسا جان مرده و ای بسا دیوار فروافتاده...
با یادآوری آن روزهای سخت و جانسوز، هنوز هم کامم #تلخ میشود. خرما را در شیرهاش بیشتر میچرخانم؛ شاید کمی دهانم #شیرین شود. دریغ که هیچ خرمایی نمیتواند این خاطرات تلخ را در کام انسانیت، شیرین کند...