
مصاحبهی مطبوعاتی مرضیه سلیمانی (مادر شهید ابراهیم اسمی) با روزنامهدیواری حق
تماس روز سوم
به دلم افتاده بود که دیگر ابراهیم برنمیگردد
نویسنده : زهرا قربانی
گفتوگوی مطبوعاتی با مادری که فقط چند ماه از فراق دردانهاش میگذرد، کار آسانی نیست اما راستش از همان وقتی که خبر شهادت شهید ابراهیم اسمی را شنیدم، مصمم شدم که به رسم همشهری بودن و در امتداد راه حضرت زینب سلامالله علیها- که صدای کربلا را در تاریخ #ماندگار کرد- من هم قدمی هر چند کوچک در این مسیر مطهر بردارم. برای همین به دیدار مادر مهربان و آذریزبان این شهید مدافع حرم رفتم؛ مرضیه سلیمانی که یقینا مظهر #آرامش و #ایمان و #اخلاص و #اراده و #بصیرت و #صبوری است. شهید ابراهیم اسمی از پاسداران جوان و خوشنام «سپاه ولیامر» بود اما زمانی که خبر حملهی شقیترین تکفیریها را به حریم اهلبیت شنید، تاب نیاورد و تصمیم گرفت #داوطلبانه خود را به نیروهای حاجقاسم برساند و ادامهی جهادش را در لباس مقدس مدافعان حرم پی بگیرد. حدود سه ماه #صبر کردم بلکه داغ این جوانمرد تازه آسمانی شده در دل مادر تا حدی آرام بگیرد و سکینهی الهی بر قلب رئوفش نازل شود. به لطف خدا و با همراهی پسر بزرگ خانواده، هفتهی گذشته این فرصت مغتنم فراهم شد که اولین مصاحبهی رسانهای مادر شهید ابراهیم اسمی با روزنامهدیواری حق انجام شود. در ادامه روایت اشکبار مادری را میخوانید که با رضایت خود جگرگوشهی باصلابت دهههفتادیاش را به قربانگاه معشوق فرستاد تا جگرگوشههای مادران سرزمینم در امنیت، آبادانی بیشتر میهن اسلامیمان را رقم بزنند انشاءالله.
حق: کمی از خودتان بگویید؛ چه سالی ازدواج کردید و چند فرزند دارید؟
من مرضیه سلیمانی هستم؛ مادر شهید پاسدار مدافع حرم ابراهیم اسمی. سال هزار و سیصد و شصت و یک ازدواج کردم و حاصل ازدواجمان سه پسر و دو دختر است.
حق: شهید ابراهیم اسمی چندمین فرزندتان بودند؟ چه سالی و کجا متولد شدند؟
ابراهیم فرزند چهارم بود که در نیمهی خرداد سال هفتاد و دو در بیمارستان کمالی کرج به دنیا آمد.
حق: هنگام شهادت، مجرد بودند یا متأهل؟
مجرد بود. البته این اواخر گفته بود برایم آستین بالا بزن مادر؛ ولی به این شرط که بتوانی دختری مثل خودت پیدا کنی! من هم مانند همهی مادرها چند مورد مدنظر داشتم. منتظر بودم از مأموریت برگردد تا عید غدیر خم به خواستگاری هر کدام که خودش بخواهد برویم اما روزی نشد.
حق: از ویژگیهای اخلاقی شهید برایمان بگویید.
پسرم اهل نماز شب و نماز اول وقت بود. با #قرآن بسیار انس داشت و چند جزء از کلامالله مجید را #حفظ بود. او خیلی مهربان، کمحرف و مظلوم بود و به همین خاطر برایم عزیزتر از بقیهی بچهها بود.
حق: شهید اسمی در بین اعضای خانواده، بیشتر با چه کسی راحت بود و درددل میکرد؟
با من. البته با خواهر بزرگش هم صمیمی بود ولی دربارهی دغدغههای اجتماعی یا مسائل شخصی، بیشتر با بزرگترین برادرش صحبت میکرد.
حق: آیا فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی هم داشتند؟
ابراهیم از دوازده سالگی عضو بسیج دانشآموزی شد و بعد از آن در پایگاه بسیج و حسینیهی محله، فعالیتهای فرهنگی خود را ادامه داد؛ اما دربارهی هیچکدام از این فعالیتهایش با کسی صحبت نمیکرد. راستش اهل جار زدن و بزرگنمایی کارهایش نبود. او با عشق و علاقه، دوازده سال خادم حسینیهی حضرت مهدی فردیس بود.
حق: خانم سلیمانی! شهید اسمی تحصیلات دانشگاهی هم داشت؟
بله! ایشان بلافاصله بعد از دیپلم، رشتهی مهندسی معماری در دانشگاه شهید بهشتی کرج قبول شد و آنجا فوقدیپلم گرفت.
حق: چه زمانی جذب سپاه شد؟
ابراهیم بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه در سپاه امام حسن مجتبی به عنوان پاسدار وظیفه مشغول خدمت شد و پس از آن در سپاه ولیامر (تیم حفاظتی رهبر معظم انقلاب) جذب شد.
حق: از کی تصمیم گرفت به سوریه برود؟ نظر شما و پدرشان چه بود؟
هنگامی که در سپاه ولیامر بود، طرحی به نام «طرح شهید همدانی» مطرح شد تا افراد داوطلب از سپاه ولیامر که دارای مهارتهای بالایی بودند، وارد نیروی قدس سپاه شوند. ابراهیم هم که خدمت به مردم، رهبر انقلاب و همکاری با شهید قاسم سلیمانی از دغدغههای مهمش بود، وارد سپاه قدس شد. آنچه که در راه این اقدام، انگیزهی ابراهیم را مضاعف کرد، ارادت ویژهی او به حضرت زینب بود. خلاصه همهی کارهایش را انجام داد تا بتواند برای مأموریت، عازم سوریه شود؛ منجمله اینکه یک روز آمد و از من و پدرش خواست که رضایت دهیم. پدرش راضی بود ولی من اولش مخالفت کردم اما آنقدر برایم از مصائب مردم سوریه و اهمیت دفاع از حرم عقیلهی بنیهاشم گفت که آخرسر #راضی شدم.
حق: از حس و حالتان بگویید، وقتی ایشان برای خداحافظی آمدند پیش شما!
بار اول که میخواست برود سوریه، خیلی بیتاب بودم و مأموریتش هم بیش از سه ماه طول کشید اما همین که #سالم برگشت، خیالم راحت شد. به همین خاطر دفعات بعد برایم کمی قابل تحملتر بود، جز این دفعهی آخر که بسیار بیقرار و ناآرام بودم. انگار به دلم افتاده بود که دیگر ابراهیم برنمیگردد.
حق: هنگامی که به مأمویت اعزام میشدند، آیا با شما تماس داشتند؟
معمولا یک روز در میان تماس میگرفت. در آخرین مأموریت که در بوکمال سوریه بود هم یک روز در میان تماس میگرفت اما در روزهای آخر مأموریتش سه روزی بود که هیچ خبری از او نداشتیم. من خیلی نگران شده بودم. روز سوم، ابراهیم بعد از ظهر تماس کوتاهی گرفت و گفت: «کمی کسالت دارم و سر معدهام میسوزد» و زود #خداحافظی کرد. پس از تماس ابراهیم، دلشوره امانم نداد و به یکی از پسرانم گفتم که پرسوجو کند ببینید ابراهیم کجاست و حالش چطور است؛ چون ما هیچ شمارهای از او نداشتیم تا پیگیرش شویم. پسر بزرگم قول داد #پیگیری کند و به من #اطلاع دهد. چند ساعتی گذشت اما خبری نشد. نصف شب بود که دلم طاقت نیاورد و دوباره با پسرم تماس گرفتم و گفتم: «چه خبر؟» گفت: «با یکی از همکاران ابراهیم صحبت کرده و قرار شده خبر بدهد اما او هنوز خبر نداده». بعدها فهمیدم که ابراهیم پس از تماس با من، راهی بیمارستان میشود و همانجا به #کما میرود. گویا #داعش هنگام تخلیهی بوکمال، منطقه و منبع آب آنجا را #آلوده کرده بود و ابراهیم هم از این طریق #مسموم شده بود. ابراهیم پس از سه روز کما، در هفدهم تیر نود و نه در دمشق به شهادت میرسد.
حق: هنوز هم آیا دلتنگ پسرتان میشوید؟
بسیار زیاد. شهادت زیباست و ابراهیم هم به آرزوی زیبایش رسید اما این دلتنگی به این زودیها تمام نمیشود و تحملش هم اتفاقا خیلی سخت است. [گریهی بیامان مادر شهید] هر روز که #تلفن زنگ میخورد، اولین نفر به سمت تلفن میروم؛ بلکه شاید #دوباره صدای ابراهیم را بشنوم!
حق: در این چند ماه، خوابش را دیدهاید؟
تا الان، سه بار، ابراهیم را در خواب دیدهام ولی هیچ کدام، آنطوری که دلم میخواست، نبوده. دلم میخواهد ابراهیم را باز هم بغل کنم و رویش را ببوسم؛ ولو در عالم خواب...
حق: اگر قرار باشد سایر فرزندانتان هم مسیر آقاابراهیم را ادامه بدهند، اجازه میدهید؟
بله حتما! اگر خودشان دوست داشته باشند، حتما اجازه میدهم.
حق: توصیهی شما به دولتمردان چیست؟
ما #شهید دادهایم تا مردم در #رفاه و #آسایش باشند اما اکنون #گرانی و #فقر بیداد میکند و با این بستههای معیشتی هم خیلی مشکل خاصی از خلقالله حل نمیشود. باید یک فکر اساسی کنند مسئولان دولت. ما گلایه داریم از شرایط اقتصادی.
حق: خوانندگان و البته نویسندگان روزنامهدیواری حق را به دعایی مهمان کنید!
خدا همهی جوانان را در راه نورانی شهدا ثابتقدم و عاقبتبهخیر کند و به همهی ما قدرت این فهم را بدهد که مشکلات ریشه در ارزشها ندارد، بلکه بهخاطر کمکاری و غفلت مسئولان اجرایی است.
حق: از آرزوهای خود بگویید!
خیلی دوست دارم بعد از ایام #کرونا رهبر معظم انقلاب را ببینم. امیدوارم که این دیدار، جور بشود با عنایت الهی...